این برگ همسنجی شدهاست.
۱۳۹
یاد باد آنکه در آن بزمگه خلق و ادب | آنکه او خندهٔ مستانه زدی صهبا بود | |||||
یاد باد آنکه چو یاقوت قدح خنده زدی | در میان من و لعل تو حکایتها بود | |||||
یاد باد آنکه نگارم چو کمر بربستی | در رکابش مه نو پیک جهانپیما بود | |||||
یاد باد آنکه خراباتنشین بودم و مست | وانچه در مسجدم امروز کمست آنجا بود | |||||
یاد باد آنکه باصلاح شما میشد راست | ||||||
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود |
۲۰۵ | تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود | سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود | ۱۹۳ | |||
حلقهٔ پیر مغان از ازلم در گوش است | بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود | |||||
بر سر تربت ما چون گذری همّت خواه | که زیارتگه رندان جهان خواهد بود | |||||
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو | راز این پرده نهانست و نهان خواهد بود | |||||
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز | تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود | |||||
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر بلحد | تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود | |||||
بخت حافظ گر ازین گونه مدد خواهد کرد | ||||||
زلف معشوقه بدست دگران خواهد بود |