دولت ساویت خوب نبوده است، از جمله در یادداشت «انصاری» چنین نوشته است:
«پس از ورود «روتشتین» بتهران مشارالیه از رئیسالوزرا خواهش میکند که«نادر میرزا» (کارگذار عشقآباد و مهماندار وزیر مختار که از سرحد خراسان تا تهران همراه مشارالیه بوده است) چند روز دیگر در معیت او باشد، ولی آقای سید ضیاءالدین در پاسخ میگوید که: شما منشیان خوبی در سفارتخانه دارید، خوبست کارهایتانرا بآنها مراجعه کنید، این اظهار موجب سوء ظن وزیر دولت شوروی شده دستور میدهد که فوراً عذر دو منشیان ایرانیرا بخواهند»[۱].
این رنجش بعدها بیشتر میگردد[۲]، و در همان یادداشتها ثبت است که از طرف سفارت شوروی روزی از دولت سئوال شد که: رژیم مملکت ایران مبتنی بر چه اساسی است؟ و نیز میگوید که: وزیر مختار مذکور نزد شاه نیز رفته از رئیسالوزرا اظهار نگرانی و عدم رضایت کرده بود.
در اینصورت ممکن است که تهدیدهای وزیر مختار انگلستان (اگر چنانکه احمد شهریور مینویسد اساس حقیقی داشته باشد) بشاه بیاثر مانده و و عدم رضایت روسها از سید با تمایل انگلیسها نسبت بمشارالیه تکافو کرده باشد، و میل باطنی شاه درین میانه بر میل وزیر مختار انگلیس چربیده باشد. بنابراین چنانکه گفتیم شاه در اواخر اردیبهشت (ثور ۱۳۰۰) بسید تکلیف استعفا نمود.
سید ضیاءالدین مردی نبود که بسهولت دست از کار بردارد، و جز وزیر جنگ باقی اعضاء دولت از هر حیث با او وفادار بودند.
چنانکه گفتیم (یعنی احمد شهریور نوشت) سید از مجرای سیاست خارجی نیز موفق باسترضای شاه نشد و غیرممکن بود که بتوانند شاه را با هر نوع تهدیدی از سید مطمئن کنند، و چنانکه دیدیم شاه بسید تکلیف کرد که استعفا کند.
روز ۲۸ ثور سید از دوام زندگانی سیاسی خود در ایران نومید گردید و مطابق