میرزا ابوالحسن خان شیرازی خود شرح این مسافرت را در تحت عنوان حیرتنامه[۱] نوشته است ولی موریر نیز بنوبه خود شرح این مسافرت را با جزئیات آن در دو جلد کتاب خود بعنوان «مسافرت در ایران، ارمنستان، و آسیاس صغیر تا استانبول» شرح داده است. در جلد اول آن وقایع مسافرت سفیر فوقالعاده
- ↑ میرزا ابوالحسن خان شیرازی در این کتاب شرح مسافرتهای خود مخصوصاً مسافرتهای لندن را شرح داده است. با اینکه کتاب قطور و مفصلی اس نگارنده آن را بدقت خواندم شاید مطالبی که از لحاظ تاریخ سندیت داشته باشد در آن یافت شود ولی باید بطور صریح بگویم که از اول تا آخر مطلبی که قابل ذکر باشد در آن کتاب دیده نشد.
بستگان حاجی ابراهیم خان بودند گرفته بکیفر و عقوبت آرند. محمد علی خان قاجار قوینلو در بروجرد بجهت دفع اسدالله خان حاکم آنجا پسر حاجی ابراهیم خان رفت. علیخان قاجار در کوه کیلویه مأمور شد که محمد حسن خان برادر او را مأخوذ دارد و میرزا محمدخان بیکلربیکی فارس که پسر حاجی بود و آقا محمد زمان برادر حاجی که کلانتر آنجا بود و حسن خان ولد عبدالرحیم خان برادرزاده او را در شیراز حسبالامر کارگذاران شاهزاده حسینعلی میرزا والی فارس گرفتند و هر یک را مکفوفالبصر و معدومالاثر نمودند. در طهران هم خود حاجی ابراهیمخان و برادر او عبدالرحیمخان را گرفتند...
بمأمورین ولایات از جانب اعلیحضرت پادشاهی چنان اشاره شده بود که در غره ذیالحجةالحرام ۱۲۱۵ اساس زندگانی حاجی ابراهیمخان را برهم خواهیم زد. شما هر یک در کاشان و اصفهان و بروجرد و شیراز و سایر بلاد باید در روز اول ذیحجه هر یک از بستگان حاجی ابراهیمخان را که مرجع مشاغل دیوانی هستند از پای در آورید و اگر زودتر از این تاریخ بمقر مأموریت خودتان رسیدید بملایمت و سلامت نفس حرکت کنید تا غرهٔ ذیحجه بیاید و مواقع انجام مأموریت شما در رسد. بهر یک از این مأمورین فرمانی بجهة قلع و قمع بستگان حاجی ابراهیمخان داده شده ولی در ظاهر بجهت اخفای این امر و آگاه نشدن مردمان از برای وسیلهٔ ورود و نفوذ بآن بلاد بهر یک فرمانی داده شده که بفلان عمل ولایتی یا فلان مشغلهٔ دولتی رسیدگی نمایند و آن امر را بپایان آرند. در غره ذیحجه ۱۲۱۵ اینکار باتمام رسید و طومار جلالت حاجی ابراهیم خان طی گردید....
حاجی میرزا ابراهیم خان صدراعظم ایران را در غره ذیحجه ۱۲۱۵ هجری قمری در طهران مأخوذ، هر دو چشم او را برکندند و زبانش را بریدند و او را زبون ساختند و مغلولاً با زن و فرزندش در قزوین فرستادند و از آنجا بجهان دیگرش فرستاندن. فرزندان و خویشاوندان او مأخوذ گشتند و این واقعه در غره ذیالحجه ۱۲۱۵ واقع شد.»