برای گرفتن جواب نامه پادشاه انگلستان فتحعلی شاه ما را بحضور طلبید، اول صحبت از ناپلئون پیش آمد. پادشاه ایران قسم خورد که بناپارت بوسیله او باین مقام و درجه رسیده است و در ظرف سال آینده خواهید دید که معدوم خواهد گردید. بعد نامه پادشاه را که در جواب پادشاه انگلستان نوشته بود در یک جلد بسیار
در باب روابط روس و عثمانی در زمان ناپلئون در آتیه بیشتر توضیح داده خواهد شد.
بالاخره دولت سوئد نیز با سعی و کوشش انگلیسها در اوایل سال ۱۸۱۲ باتحاد روس و انگلیس وارد شد و تمام سعی و کوشش ناپلئون برای جلب مساعدت سوئد بی نتیجه ماند.
جنگ فرانسه با روس در بهار سال ۱۸۱۲ شروع گردید که شرح آن خارج از موضوع ماست.
اما در مورد ایران، اقدامات مختصر ناپلئون و ورود یک عده صاحبمنصبان فرانسوی و فراگرفتن ایرانیها فنون نظامی اروپا را در اندک مدتی، تمام اینها در ذهن مآلاندیش انگلیسها خطرات وحشتانگیزی را مجسم مینمود.
در اینموقع از یکطرف انگلیسها نسبت بایران سوءنظر پیدا کرده بودند و از طرفی ایرانیها نسبت به عبارات و تفسیرهائی که انگلیسها در مورد و شرایط عهدنامههای منعقده فیمابین دو دولت مینمودند ظنین شده بودند و نمایندگان ایران در قراردادهای بعدی مخصوصا در معاهده ۱۴ ماه مارس که سرگور اوزلی از طرف انگلیسها در انعقاد آن سمت نمایندگی داست دقت زیاد مینمودند، بطوری که این دقت آنها به سر گوراوزلی بر میخورد و با میرزا شفیع صدراعظم با تندی و خشونت رفتار مینمود.
سیاحتهای سرگوراوزلی در ایران و آشنا شدن او بجزئیات امور سیاسی ایران و همچنین به اخلاق و صفات درباریان این مملکت، او و همراهان او مخصوصاً موریر را نسبت بایران فوقالعاده بدبین نموده بود. بعلاوه هوش سرشار ایرانیان و قوای دماغی فوقالعاده آنها انگلیسها را در وحشت داشت مبادا کی از دول اروپائی قدم پیش گذاشته ایران را اداره نمایند. آنوقت در ایران یک قوهای تشکیل خواهد شد که برای منافع انگلیس در آسیا زیانآور خواهد بود.
از این ببعد بطوریکه از تاریخ روابط سیاسی آنها با آسیا و ممالک شرقی بر میآید پیداست که در هر جا قوائی یا نکته اتکائی یا یک دولت و حکومت مقتدر مشاهده کنند فوراً بقلع و قمع آن میکوشند، مخصوصاً از خارج و داخل مدعیانی برای آن ایجاد میکنند تا آن قوه، نقطه اتکاء و یا دولت قوی و حکومت مقتدر در نتیجه کشمشکهای خارجی و داخلی از بین برود. آنوقت بسهولت و آسانی نیت سیاسی که دارند انجام میدهند.