پیشگوئی کرده و اکتون در پیشگاه مطالعه شما گشوده هیشود. بیائیم از امروز از گذشته پند گیر یم.
اوضاع گذشته، کنونی، و آینده دردفتر ایام ثبت و در پیش چشمما باز است، میگویند تاریخ نفس خود را اعاده میکند، هرچه امروز رخ مینماید، کشته دیروز و آنچه در آینده پیش آید کشته امروز است.
تاریخ قدم بقدم در زوایا و قضایای زندگانی ما را دنبال میکند. امروز، دقایق حالات و عیشونوش، حتی شیوه خوردن، نوشیدن، پوشیدن و خفتن ناصرالدینشاه را برای شما بازگو میکند. فردای تاریخ نوبت بشما میرسد. میگویند هر کس دو ملک روی شانه راست و چپدارد، و آنرا باصطلاح مذهیی کرامالکاتبین نامند، که اعمال درون و بیرون انسانرا ثبت میکنند -در دعای کمیل کهاز تلقینات مولاعلی است عرض میکند «الهی از آن گناه و خطاهائی که در خاطر ما میخلد و از آگاهی کرامالکاتبین نیز پنهان میماند، ما را ببخشای» ای وزیران و ای نمایندگان و نویسندگان دانشمند، با شاهنشاه جوان (اعلیعضرت همایونی محمدرضاشاه پهلوی) همفکری و فداکاری نمائید و این برنامههفتساله را با عمل بپایان رسانید چاپلوسان و یاوهسرایانر| از پیرامون تخت و دربار برانید، بیائیم خدمات و وظایف خود را باامانت و درستی انجام دهیم. این بیاوبروهای خندهآور پولتلفکن تشریفاتی ما را از واجبات باز میدارد.
بس است پولپرستی، شرف و آبروی ما بسته بوجود ایران عزیز مستقل است. و استقلال بستگی بوجود ملتی فرزانه و متنعم دارد، شیخ میفرماید: «از دست تهی چه خیر، و از پای برهنه چه سیر» شرافت بمال بیهوده نیست، آبرو و شخصیت باملاک شهریار و ورامین یا ساختمانهای چنداشکوبهای خیابان نخواهد بود. براون تعجب میکرد که در انقلاب مشروطیت چگونه هیئتدولت و جاهعه ملت را دشمن بکدیگر معرفی کند. هموطنان آنزمانها که دولت را ظلمه میگفتند دوره بنی امیه و خلفای عباسی بود. ایرانی آنانرا بیگانه میدانست، و بنام سیاست اقتضا داشت پیشوایان سخن و قلم آن دولتها را ظلمه معرفی کنند و مردم را از آنها روبرگردان سازند. همینطور هم بود ستمگر تبهکار بودند.
ولی بحکم سیاست -ایرانی میخواست حکومت عرب را از میان ببرد. انشعاب مذهب و اختلافات دینی را بهمین منظور پیش آوردند، دریغا که گرچه بکام خود رسیدند ولی بزیان وحدت ملی ما تمام شده چه بعنوان مذاهب و آئینهای جورواجور هر قائدی گروهی را از جامعه جدا کرده و راه مخالفی اختیار و ما با نفاق و دورویی بار آمدیم. از صدر اسلام تاکنون روش ما این بوده، در تقیه و نفاق ورزیده شدهایم، ما باید بوسیله تربیت و پرورش افکار بیدار و هشیار گردیم چنانکه حافظ فریاد زد:
جنگ هفتادودو ملت همه را عذر بنه | چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند |
ولی ما برمز آن پی نبرده، زهر نفاق کارگر افتاد، از پاشنه در آمده و ملت ما پریشان گردیده، هریک از دایره جمع بجائی رفتیم.
رجوع بصفحه ۹ تاریخ مختصر ایران ترجمه آقای دکتر شققزاده، پاول هرن دانشمند آلمانی مینویسد:-