کلیات سعدی/مواعظ/قصاید فارسی
ظاهر
قصاید فارسی
فهرست
(جداگانه فهرست نشده)- شکر و سپاس و منت و عزت خدای را
- اگر مطالعه خواهد کسی بهشت برین را
- آن روی بین که حسن بپوشید ماه را
- رفتی و صدهزار دلت دست در رکیب
- علم دولت نوروز به صحرا برخاست
- هران نصیبه که پیش از وجود ننهادست
- ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست
- خوشست عمر دریغا که جاودانی نیست
- جهان بر آب نهادست و زندگی بر باد
- چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد
- فضل خدای را که تواند شمار کرد
- بناز ای خداوند اقبال سرمد
- فلک را این همه تمکین نباشد
- سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد
- ماه فروماند از جمال محمد
- بسا نفس خردمندان که در بند هوا ماند
- کدام باغ به دیدار دوستان ماند
- چه نیکبخت کسانی که اهل شیرازند
- احمدالله تعالی که به ارغام حسود
- مطرب مجلس بساز زمزمهی عود
- بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
- به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
- کجا همی رود این شاهد شکر گفتار
- بس بگردید و بگردد روزگار
- نظر دریغ مدار از من ای مه منظور
- خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم باز
- شبی چنین در هفت آسمان به رحمت باز
- شکر و فضل خدای عزوجل
- هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل
- ان هوی النفس یقد العقال
- توانگری نه به مالست پیش اهل کمال
- بسی صورت بگردیدست عالم
- خدای را چه توان گفت شکر فضل و کرم
- المنةلله که نمردیم و بدیدیم
- من آن بدیع صفت را به ترک چون گویم
- این منتی بر اهل زمین بود از آسمان
- برگ تحویل میکند رمضان
- تمام گشت و مزین شد این خجسته مکان
- شکر به شکر نهم در دهان مژده دهان
- تو را که گفت که برقع برافکن ای فتان
- ای محافل را به دیدار تو زین
- تبارک الله از آن نقشبند ماء مهین
- ای بیش از آنکه در قلم آید ثنای تو
- در بهشت گشادند در جهان ناگاه
- به نوبتاند ملوک اندرین سپنج سرای
- چه دعا گویمت ای سایهی میمون همای
- دریغ روز جوانی و عهد برنایی
- شبی و شمعی و گویندهای و زیبایی
- ای که پنجاه رفت و در خوابی
- به خرمی و به خیر آمدی و آزادی
- بزن که قوت بازوی سلطنت داری
- گرین خیال محقق شود به بیداری
- ای نفس اگر به دیدهی تحقیق بنگری
- وجودم به تنگ آمد از جور تنگی
- دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی