کلیات سعدی/غزلیات/هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
ظاهر
۱۸۷– ب
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد | وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد | |||||
آنکس که دلی دارد آراستهٔ معنی[۱] | گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد | |||||
گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد | ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد | |||||
آخر نه منم تنها در بادیهٔ سودا | عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد | |||||
بیبخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت؟ | بیمایه زبون باشد هر چند که بستیزد | |||||
فضلست اگرم خوانی عدلست اگرم رانی | قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد | |||||
تا دل بتو پیوستم راه همه دربستم | جائی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد | |||||
سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز | ور روی بگردانی در دامنت آویزد |
- ↑ از معنی.