کلیات سعدی/غزلیات/من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم
ظاهر
۳۹۱– ط
من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم | چکنم نمیتوانم که نظر نگاه دارم | |||||
ستم از کسیست بر من که ضرورتست بردن | نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم | |||||
نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن | نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم | |||||
نه اگر همی نشینم نظری کند برحمت | نه اگر همی گریزم دگری پناه دارم | |||||
بسم از قبول عامی و صلاح نیکنامی | چو بترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم؟ | |||||
تن من فدای جانت سَر بنده و آستانت | چه مرا به از گدائی چو تو پادشاه دارم؟ | |||||
چو ترا بدین شگرفی[۱] قدم صلاح باشد | نه مروتست اگر من نظر تباه دارم | |||||
چه شبست یا رب امشب که ستارهٔ برآمد | که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم | |||||
مکنید دردمندان گله از شب جدائی[۲] | که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم | |||||
که نه روی خوب دیدن گنهست پیش سعدی | تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم |