کلیات سعدی/غزلیات/من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
ظاهر
۳۸۷– ط
من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم | و گر ز کینهٔ[۱] دشمن بجان رسد کارم | |||||
نه روی رفتنم از خاک آستانهٔ دوست[۲] | نه احتمال نشستن نه پای رفتارم | |||||
کجا روم که دلم پای بند مهر کسیست؟ | سفر کنید رفیقان که من گرفتارم | |||||
نه او بچشم ارادت نظر بجانب ما | نمیکند، که من از ضعف ناپدیدارم | |||||
اگر هزار تعنت کنی و طعنه زنی | من این طریق محبت ز دست نگذارم | |||||
مرا بمنظر خوبان اگر نباشد میل | درست شد بحقیقت که نقش دیوارم | |||||
در آن قضیه که با ما بصلح باشد دوست | اگر جهان همه دشمن شود چه غم دارم؟ | |||||
بعشق روی تو اقرار میکند سعدی | همه جهان بدر آیند گو بانکارم | |||||
کجا توانمت انکار دوستی کردن | که آب دیده گواهی دهد باقرارم |