کلیات سعدی/غزلیات/بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی

از ویکی‌نبشته
غزلیات از سعدی
تصحیح محمدعلی فروغی

بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی

۵۹۳ – ط

  بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی بکجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی؟  
  نه ره گریز دارم نه طریق آشنائی چه غم اوفتادهٔ را که تواند احتیالی[۱]؟  
  همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد اگر احتمال دارد بقیامت اتصالی[۲]  
  چه خوشست در فراقی همه عمر صبر کردن بامید آن که روزی بکف اوفتد وصالی  
  بتو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن که شبی نخفته[۳] باشی بدرازنای سالی  
  غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی  
  سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم که بخویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی  
  چه نشینی ای قیامت بنمای سرو قامت بخلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی  
  که نه امشب آنسماعست که دف خلاص یابد بطپانچهٔ و بربط برهد بگوشمالی  
  دگر آفتاب رویت منمای آسمانرا که قمر ز شرمساری بشکست چون هلالی  
  خط مشکبوی و خالت بمناسبت تو گوئی قلم غبار میرفت و فرو چکید خالی  
  تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد گنهست برگرفتن نظر از چنین جمالی  


  1. در بیشتر نسخه‌ها: احتمالی.
  2. بقیامتم وصالی، و در قدیمترین نسخه این بیت نیست.
  3. ندیده.