دیوان شمس (غزلیات ۱۴)
ظاهر
(تغییرمسیر از دیوان شمس (غزلیات 14))
- ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری
- ای دشمن عقل من وی داروی بیهوشی
- ای بر سر و پا گشته داری سر حیرانی
- آن چهره و پیشانی شد قبله حیرانی
- ای باغ همیدانی کز باد کی رقصانی
- مانده شدم از گفتن تا تو بر ما مانی
- آن ماه همیتابد بر چرخ و زمین یا نی
- افند کلیمیرا از زحمت ما چونی
- در عشق کجا باشد مانند تو عشقینی
- چون بسته کنی راهی آخر بشنو آهی
- جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی
- در کوی کی میگردی ای خواجه چه میخواهی
- ای شادی آن روزی کز راه تو بازآیی
- ما مینرویم ای جان زین خانه دگر جایی
- هم پهلوی خم سر نهای خواجه هرجایی
- من نیت آن کردم تا باشم سودایی
- عیسی چو تویی جانا ای دولت ترسایی
- جانا نظری فرما چون جان نظرهایی
- گل گفت مرا نرمی از خار چه میجویی
- ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی
- از هر چه ترنجیدی با دل تو بگو حالی
- ای خواجه تو چه مرغی نامت چه چرا شایی
- ما گوش شماییم شما تن زده تا کی
- برخیز که جان است و جهان است و جوانی
- گر علم خرابات تو را همنفسستی
- ای دل تو در این غارت و تاراج چه دیدی
- عاشق شو و عاشق شو بگذار زحیری
- هر روز بگه ای شه دلدار درآیی
- ای ماه اگر باز بر این شکل بتابی
- یا ساقی شرف بشراباتک زندی
- تو دوش رهیدی و شب دوش رهیدی
- ای جان گذرکرده از این گنبد ناری
- در خانه خود یافتم از شاه نشانی
- امروز در این شهر نفیر است و فغانی
- امروز سماع است و مدام است و سقایی
- ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی
- امروز سماع است و شراب است و صراحی
- ای آنک به دلها ز حسد خار خلیدی
- برخیز که صبح است و صبوح است و سکاری
- مگریز ز آتش که چنین خام بمانی
- گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی
- زان جای بیا خواجه بدین جای نه جایی
- ای شاه تو ترکی عجمی وار چرایی
- یک روز مرا بر لب خود میر نکردی
- بخوردم از کف دلبر شرابی
- چه باشد گر چو عقل و جان نخسبی
- دلا چون واقف اسرار گشتی
- دریغا کز میان ای یار رفتی
- منم فانی و غرقه در ثبوتی
- تو آن ماهی که در گردون نگنجی
- کریما تو گلی یا جمله قندی
- نگارا تو در اندیشه درازی
- گر این سلطان ما را بنده باشی
- ببین این فتح ز استفتاح تا کی
- تو نقشی نقش بندان را چه دانی
- نه آتشهای ما را ترجمانی
- دلا تا نازکی و نازنینی
- اگر درد مرا درمان فرستی
- کسی کو را بود در طبع سستی
- چرا ز اندیشه ای بیچاره گشتی
- کجا شد عهد و پیمانی که کردی
- دلا رو رو همان خون شو که بودی
- مرا چون ناف بر مستی بریدی
- از این تنگین قفص جانا پریدی
- صلا ای صوفیان کامروز باری
- به تن این جا به باطن در چه کاری
- مبارک باد بر ما این عروسی
- خبر واده کز این دنیای فانی
- برفتیم ای عقیق لامکانی
- خوشی آخر بگو ای یار چونی
- بر من نیستی یارا کجایی
- دلا در روزه مهمان خدایی
- سالی دارم ای خواجه خدایی
- هلا ای آب حیوان از نوایی
- بیاموز از پیمبر کیمیایی
- سبک بنواز ای مطرب ربایی
- سلام علیک ای مقصود هستی
- اگر خورشید جاویدان نگشتی
- ز ما برگشتی و با گل فتادی
- چنین باشد چنین گوید منادی
- کجا شد عهد و پیمان را چه کردی
- به بخت و طالع ما ای افندی
- نگارا تو گلی یا جمله قندی
- شنودم من که چاکر را ستودی
- دگرباره شه ساقی رسیدی
- اگر یار مرا از من برآری
- صلا ای صوفیان کامروز باری
- صلا ای صوفیان کامروز باری
- منم غرقه درون جوی باری
- چو عشق آمد که جان با من سپاری
- نگفتم دوش ای زین بخاری
- به جان تو پس گردن نخاری
- به تن با ما به دل در مرغزاری
- مرا بگرفت روحانی نگاری
- متاز ای دل سوی دریای ناری
- مرا در خنده میآرد بهاری
- بدید این دل درون دل بهاری
- خداوندا زکات شهریاری
- ندارد مجلس ما بیتو نوری
- ز هر چیزی ملول است آن فضولی
- مرا هر لحظه قربان است جانی
- مگیر ای ساقی از مستان کرانی
- ز مهجوران نمیجویی نشانی
- برون کن سر که جان سرخوشانی
- مرا هر لحظه منزل آسمانی
- چه دلشادم به دلدار خدایی
- کجایید ای شهیدان خدایی
- تو هر روزی از آن پشته برآیی
- دلاراما چنین زیبا چرایی
- بیا ای غم که تو بس باوفایی
- بیا ای یار کامروز آن مایی
- بیا جانا که امروز آن مایی
- چنان گشتم ز مستی و خرابی
- چو اسم شمس دین اسما تو دیدی
- مرا اندر جگر بنشست خاری
- بگفتم با دلم آخر قراری
- تو جانا بیوصالش در چه کاری
- بیا ای آنک سلطان جمالی
- مگر تو یوسفان را دلستانی
- تو تا بنشستهای بر دار فانی
- نه آتشهای ما را ترجمانی
- به کوی دل فرورفتم زمانی
- دیدی که چه کرد یار ما دیدی
- روز ار دو هزار بار میآیی
- مندیش از آن بت مسیحایی
- ای دیده ز نم زبون نگشتی
- گر وسوسه ره دهی به گوشی
- باغ است و بهار و سرو عالی
- با این همه مهر و مهربانی
- آورد خبر شکرستایی
- بشنیده بدم که جان جانی
- ای ساقی باده معانی
- ای وصل تو آب زندگانی
- ای بیتو حرام زندگانی
- برجه که بهار زد صلایی
- چون سوی برادری بپویی
- مجلس چو چراغ و تو چو آبی
- من پار بخوردهام شرابی
- ای یار یگانه چند خسبی
- بازم صنما چه میفریبی
- ای آنک تو خواب ما ببستی
- ای آنک تو خواب ما ببستی
- رو رو که از این جهان گذشتی
- روز طرب است و سال شادی
- آخر گل و خار را بدیدی
- آن را که به لطف سر بخاری
- خضری به میان سینه داری
- میآید سنجق بهاری
- ای چشم و چراغ شهریاری
- ای جان و جهان چه میگریزی
- از قصه حال ما نپرسی
- ای دلبر بیدلان صوفی
- ای آنک تو شاه مطربانی
- روزی که مرا ز من ستانی
- چون عشق کند شکرفشانی
- ای وصل تو اصل شادمانی
- کژزخمه مباش تا توانی
- مست می عشق را حیا نی
- گویم سخن لب تو یا نی
- با دل گفتم چرا چنینی
- در خون دلم رسید فتوی
- در عشق هر آنک شد فدایی
- عشق است دلاور و فدایی
- ماها چو به چرخ دل برآیی
- آن شمع چو شد طرب فزایی
- ای بیتو محال جان فزایی
- گر یار لطیف و باوفایی
- ساقی انصاف خوش لقایی
- برخیز و بزن یکی نوایی
- رخها بنگر تو زعفرانی
- ای قلب و درست را روایی
- ای آنک تو خواب ما ببستی
- با یار بساز تا توانی
- در فنای محض افشانند مردان آستی
- مرغ دل پران مبا جز در هوای بیخودی
- ای رها کرده تو باغی از پی انجیرکی
- شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی
- ای خدایی که مفرح بخش رنجوران تویی
- بانگ میزن ای منادی بر سر هر رستهای
- در شرابم چیز دیگر ریختی درریختی
- ساقیا بر خاک ما چون جرعهها میریختی
- گر شراب عشق کار جان حیوانیستی
- ای نرفته از دل من اندرآ شاد آمدی
- در جهان گر بازجویی نیست بیسودا سری
- گر من از اسرار عشقش نیک دانا بودمی
- آتشینا آب حیوان از کجا آوردهای
- ای مهی کاندر نکویی از صفت افزودهای
- آه از آن رخسار برق انداز خوش عیارهای
- پیش شمع نور جان دل هست چون پروانهای
- بار دیگر ملتی برساختی برساختی
- هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی
- سر نهاده بر قدمهای بت چین نیستی
- این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی
- ای ملامت گر تو عاشق را سبک پنداشتی
- ای تو جان صد گلستان از سمن پنهان شدی
- ای که جانها خاک پایت صورت اندیش آمدی
- تا بنستانی تو انصاف از جهود خیبری
- در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری
- بی گهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری
- در میان جان نشین کامروز جان دیگری