دیوان حافظ/شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
ظاهر
۳۸۷ | شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان | که بمژگان شکند قلب همه صف شکنان | ۴۰۱ | |||
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت | گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان | |||||
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود | بندهٔ من شو و برخور ز همه سیمتنان | |||||
کمتر از ذرّه نهٔ پست مشو مهر بورز | تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان | |||||
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری | شادی زهرهجبینان خور و نازکبدنان | |||||
پیر پیمانهکش من که روانش خوش باد | گفت پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان | |||||
دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل | مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان | |||||
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم | که شهیدان کهاند این همه خونینکفنان | |||||
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم | ||||||
از می لعل حکایت کن و شیریندهنان |