دیوان حافظ/دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
ظاهر
۳۷۶ | دوستان وقت گل آن به که بعشرت کوشیم | سخن اهل دلست این و بجان بنیوشیم | ۳۳۲ | |||
نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد | چاره آنست که سجّاده بمی بفروشیم | |||||
خوش هوائیست فرح بخش خدایا بفرست | نازنینی که برویش می گلگون نوشیم | |||||
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنرست | چون ازین غصّه ننالیم و چرا نخروشیم | |||||
گل بجوش آمد و از می نزدیمش آبی | لاجرم زاتش حرمان و هوس میجوشیم | |||||
میکشیم از قدح لاله شرابی موهوم | چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم | |||||
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما | ||||||
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم |