دیوان حافظ/ای که دایم بخویش مغروری
ظاهر
۴۵۳ | ای که دایم بخویش مغروری | گر ترا عشق نیست معذوری | ۴۹۴ | |||
گردِ دیوانگان عشق مگرد | که بعقل عقیله[۱] مشهوری | |||||
مستی عشق نیست در سر تو | رو که تو مست آب انگوری | |||||
روی زردست و آه دردآلود | عاشقانرا دوای[۲] رنجوری | |||||
بگذر از نام و ننگ خود حافظ | ||||||
ساغر میطلب که مخموری |
- ↑ عقیله در اصل بمعنی زن مخدّرهٔ گرامی شریف نجیب است و سپس اتّساعاً بر هر چیبز نفیس شریف اطلاق کنند از ذوات و معانی،– «و عقیلة کلّ شئ اکرمه و فی حدیث علیّ (رض) المختصّ بعقائل کراماته جمع عقیلة و هی فی الاصل المرأة الکریمة النّفیسة ثمّ استعمل فی الکریم من کلّ شئ من الذّوات و المعانی و منه عقائل الکلام» (لسان العرب)،
- ↑ چنین است در جمیع نسخ خطّی موجود نزد اینجانب بدون استثنا، نسخ چاپی: گواه،