دیوان حافظ/آنکه رخسار ترا رنگ گل و نسرین داد

از ویکی‌نبشته
۱۱۲  آنکه رخسار ترا رنگ گل و نسرین داد صبر و آرام تواند بمن مسکین داد  ۱۷۴
  وانکه گیسوی ترا رسم تطاول آموخت هم تواند کرمش داد من غمگین داد  
  من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم که عنان دل شیدا بلب شیرین داد  
  گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست آنکه آن داد بشاهان بگدایان این داد  
  خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد  
  بعد ازین دست من و دامن سرو و لب جوی خاصه اکنون که صبا مژدهٔ فروردین داد  
  در کف غصّهٔ دوران دل حافظ خون شد  
  از فراق رخت ای خواجه قوام الدّین داد