دیوان حافظ/گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید

از ویکی‌نبشته
۲۳۱  گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر بر آید  ۱۸۱
  گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید  
  گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شبروست او از راه دیگر آید  
  گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید  
  گفتم خوشا هوائی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید  
  گفتم که نوش لعلت ما را بآرزو کُشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید  
  گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید  
  گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد  
  گفتا خموش حافظ کاین غصّه هم سر آید