برگه:پیغام ماهیها.pdf/۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده‌است.
––
 

پیغام ماهیها

رفته بودم سر حوض

تا ببینم شاید، عکس تنهائی خود را در آب

آب درحوض نبود

ماهیان می‌گفتند:

«هیچ تقصیر درختان نیست

ظهر دم‌کردهٔ تابستان بود

پسر روشن آب، لب پاشویه نشست

و عقاب خورشید، آمد او را بهوا برد که برد

به درک راه نبردیم به اکسیژن آب

برق از پولک ما رفت که رفت

ولی آن نور درشت

– عکس آن میخک قرمز در آب –

که اگر بار می‌آمد دل او، پشت چینهای محبت میزد


چشم ما بود

روزنی بود به اقرار بهشت

تو اگر ز بر سپیدار خدا را دیدی، همت کن

و بگو ماهیها، حوضشان بی‌آب است»

باد میرفت بسروقت چنار

من بسر وقت خدا میرفتم

سهراب سپهری