برگه:مسافر.pdf/۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
––
 

سفر دراز نبود

عبور چلچله از حجم وقت کم میکرد

و در مصاحبه‌ی باد و شیروانیها

اشاره‌ها بسرآغاز نور برمیگشت

در آن دقیقه که از ارتفاع تابستان

به جاجرود خروشان نگاه میکردی

چه اتفاق افتاد

که خواب سبز ترا سارها درو کردند

و فصل، فصل درو بود

و با نشستن یک سار روی شاخه‌ی یک سرو

کتاب فصل ورق خورد

و سطر اول این بود:

حیات غفلت رنگین یک دقیقه‌ی حواست


نگاه می‌کردی

میان گاو و چمن ذهن باد جریان بود


به یادگاری شاتوت روی پوست فصل

نگاه می‌کردی

حضور سبزقبائی میان شبدرها

خراش صورت احساس را مرمت کرد