تاریخ ایران

از ویکی‌گفتاورد

تاریخ ایران با تاریخ یک منطقه بزرگتر در هم تنیده، منطقه‌ای به عنوان ایران بزرگ، شامل منطقه‌هایی از آناتولی، بسفر و مصر در غرب، به مرزهای هند باستان و سیردریا در شرق، و از قفقاز و استپ اوراسیا در شمال تا خلیج فارس و دریای عمان در جنوب.

Colored dice with white background
Colored dice with checkered background
«تمدّن ایران کهن تر از تاریخِ شاهنشاهی آن است.» جمشید بهنام
Colored dice with white background
Colored dice with checkered background
Colored dice with white background
Colored dice with checkered background
Colored dice with white background
از مهم‌ترین دستاوردهای ایرانیان دوران باستان، نظم اداری آنها بود که در نوشته‌های هرودوت و منابع دیگر دربارهٔ راه‌ها و چاپارها و گذرنامه و مدارک تقسیمات اداری و کنترل آن اطلاعاتی دربارهٔ دوران هخامنشی تا ساسانی وجود دارد…
Colored dice with checkered background
یکی از دلایل مهم پا گرفتن چند حکومت مقتدر در ایران باستان، داشتن همین سیستم منظم و افرادی است که بتوانند چنان شاهنشاهی‌هایی را کنترل کنند… پس از آمدن اسلام نیز ایرانیان برای اداره خلافت عباسی برگزیده شدند و این سنت کشورداری و اداری ادامه یافت. تورج دریایی
Colored dice with white background
Colored dice with checkered background
بینِ افسانهٔ ققنوس و سرگذشتِ ایران تشابهی می‌توان دید. ایران نیز چون آن مرغِ شگفتِ بی همتا، بارها در آتش خود سوخته‌است و باز از خاکستر خویش زائیده شده. محمدعلی اسلامی ندوشن
Colored dice with white background
ایران درطول تاریخ کشوری چند قومی، چند لهجه‌ای، چند زبانی و چند دینی بوده‌است…
Colored dice with checkered background
در کل تاریخ ایران ما هیچوقت نمی‌توانیم سراغ بگیریم که یک دین به تنهایی توانسته باشد همه ایران رابه خودجلب کند، یا ما نمی‌توانیم مثال بیاوریم که همه مردم ایران به یک زبان سخن بگویند…
Colored dice with checkered background
واین خودیکی از علل باروری و خلاقیت فرهنگ ایرانی دررابطه بین خرده فرهنگ‌ها باهم است. سیامک مره صدق
Colored dice with white background
در سدهٔ بیستم، دو انقلابِ مهم در ایران روی داده‌است، انقلابِ مشروطه و انقلابِ اسلامی. انقلابِ نخست شاهدِ پیروزیِ هرچند کوتاهِ روشنفکرانِ مدرن بود، روشنفکرانی که از ایدئولوژی‌های غربی ناسیونالیسم، لیبرالیسم و سوسیالیسم الهام می‌گرفتند، قانون اساسی کاملاً غیردینی مدوّن کردند و به نوسازی جامعهٔ خود مطابقِ جوامعِ اروپاییِ معاصر امیدوار بودند.
Colored dice with checkered background
امّا با انقلابِ دوّم، علمای سنّتی به میدان آمدند؛ علمایی که از دورانِ طلایی اسلام الهام می‌گرفتند. پیروزیِ خود را با طرح و تدوین یک قانون اساسی کاملاً دینی تضمین نمودند، شرع را جایگزین دادگاه‌های موجود کردند و مفاهیمِ غربی همچون دموکراسی را مفاهیمی الحادی دانستند و موردِ انتقاد قرار دادند…» یرواند آبراهامیان

دربارهٔ تاریخ ایران[ویرایش]

  • «تاریخی که دانشمندان ایرانی با همکاری علمای ایران‌شناس برجسته سایر کشورهای جهان تألیف خواهند کرد مسلماً قبل از هر چیز تاریحخ یک تمدن و یک فرهنگ انسانی خواهد بود، و نه تاریخی که منحصر به شرح فتوحات و استیلاهای نظامی و سیاسی باشد. اگر من به صراحت این نکته را تذکر می‌دهم، برای این است که ما در این مورد هیچ عقده‌ای در خود احساس نمی‌کنیم. ما نه از آن جهت طرفدار تاریخ فرهنگ و تمدن خود هستیم که سابقه پیروزی‌ها و استیلاهای نظامی نداشته باشیم، زیرا شما خود بهتر از ما می‌دانید که ما در گذشته طولانی خویش، یکی از پهناورترین امپراطوری‌های تاریخ جهان را داشته‌ایم، و می‌دانید که تاریخ ما آکنده از این نوع پیروزی‌ها است. ولی ما افتخار اصلی خویش را، آن پیروزی‌هایی می‌دانیم که در طول تاریخ در راه توسعه و تکامل تمدن و فرهنگ بشری، در راه ترویج علم و هنر و ادب و معنی به دست آورده‌ایم. پر ارج‌ترین سپاهیان ما، طی هزاران سال، آن مردان و زنانی بوده‌اند که در تمام تاریخ کهنسال ایران، مشعل دانش و فرهنگ را در برابر تندبادهای حوادث فروزان نگاه داشته‌اند، و آن را درخشان‌تر و فروزنده‌تر به نسل‌های دیگر سپردند.»
  • «ملّت ایران از آغاز دارای چنان شخصیتی بود که فتح اسکندر نتوانست بر عوامل سازندهٔ آن و نیز بر مهارت و توانایی که ایرانیان در زمینهٔ دگرگونی و فراگیری عوامل خارجی داشتند، لطمه وارد سازد. باید گفت که اگر تمدن یونان وسیله‌ای برای گسترش اندیشه‌ها و آموزهای آیین مسیح که ریشهٔ سامی دارد به‌شمار می‌رود، فرهنگ ایرانی نیز عامل گسترش شکوفایی بین‌المللی دین اسلام (که ریشهٔ آن نیز سامی است) می‌باشد.» [۲]
  • میهن ما ایران، به گواهی تاریخ، در طول شش هزار سال گذشته، با فراز و فرودهایی، همیشه به عنوان یک کانون اثرگذار فرهنگی در منطقه و حتی جهان مطرح بوده است. ایرانیان طعم تلخ تجزیه سرزمین وسیع خود را تا ابد، در خاطره تاریخی خود نگه خواهند داشت و در طول دویست سال گذشته سرزمینهای زیادی از ایران گرفته شده اما اکنون در دورانی زندگی می‌کنیم که توجه به ایران فرهنگی و توجه به تاریخ و هویت آن بیش از گذشته احساس می‌شود.» [۳]
  • ایرانی‌ها، و بخصوص تهرانیها، فکر می‌کنند که ایران کنونی ناف دنیاست و تهران، ایران است. این دید درست نیست. نه تنها تهران، ایران نیست بلکه در ماورای این ایران، ایران فرهنگی هست. مرزهای فعلی ایران صد سال دارند. ایرانِ فرهنگی، به آن معنایی که برای ما دارد، مجموعه‏‌ای است که در طول زمان می‌‏تواند بزرگ و کوچک شود. ممکن است جهان ایرانی در یک محیطی باشد که به طور خاص ایرانی نباشد. مثلاً هند در قرن شانزدهم میلادی - قرن ۱۰ هجری- یکی از مراکز بزرگ جهان ایرانی به حساب می‌آید ولی بخشی از ایران نیست.
  • «این موضوع باید روشن شود که ایران در چارچوب مرزهای فعلی یک چیز است و ایران در بُعد فرهنگی، یعنی «جهان ایرانی» و تمدن و استمرارش در تاریخ، یک موضوع دیگر که لزوماً قابل انطباق نیستند. این «جهان ایرانی» لزوماً قابل انطباق با ایران «درون‌مرزی» و «برون‌مرزی» که بُعد سیاسی هم دارد نیست. ایرانِ کنونی یک بخشی از «ایران فرهنگی» است، این امر باید به ایرانی‌های «درون‌مرزی» که عادت ندارند به این مسائل فکر کنند تفهیم شود.»[۴]
  • «شما اگر تاریخ نداشته باشید، هویت ندارید. این سیاستی بود که دول استعمارگر به‌کار گرفتند و کوشیدند از مللی چون ما، تاریخ‌زدایی کنند. یکی از کوشش‌هایشان این بود که رابطه نسل جوان ما را با تاریخ گذشته خود قطع کنند. وقتی ملتی رابطه‌اش با گذشته‌اش قطع شد، موجود سردرهوایی خواهد بود که هر کاری می‌توان با آن کرد.»
  • «هر ملتی اگر تاریخ نداشته باشد، ملت نیست و در دنیا حق حیات ندارد. ببینید آمریکا که ۵۰۰ سال از کشف آن می‌گذرد، مدام می‌خواهد برای خود تاریخ بسازد؛ مقدار زیادی از تاریخ انگلستان را برای خود برداشته است.»
  • «هر ملتی بخواهد در این دنیا زندگی کند، باید تاریخ داشته باشد. ما اگر می‌خواهیم هویت داشته باشیم باید تاریخ داشته باشیم و آن را به جوان‌ها بشناسانیم.»
  • «اگر جوان‌ها تاریخ را بشناسند، دیگر نمی‌توان فریبشان داد.»
  • «ملتی را می‌توان به استعمار کشید که خودش را نشناسد. اگر خودش را بشناسد نمی‌توان با آن شوخی کرد.»
  • «برای یک ملت شناختن تاریخ خودش از واجبات طرازاول است، شبیه یک آدم؛ اگر آدم حافظه نداشته باشد آدم نیست، تاریخ یک ملت هم حافظه آن ملت است؛ همان‌طور که برای یک انسان، حافظه‌اش مهم است؛ برای یک ملت هم حافظه‌اش مهم است. این حافظه تاریخ و فرهنگ است. اگر نداشته باشد، در هوا پرواز می‌کند. یک باد می‌تواند به هر طرف ببردش. اما اگر ریشه داشته باشد، نمی‌توان تکانش داد.»
  • «به اعتقاد من تاکنون به تاریخ ایران ظلم شده‌است؛ این کشور با تاریخ درخشانی که چه قبل از اسلام و چه بعد از آن دارد، سزاوار توجه بیشتری است.»
  • «ایران قبل از ورود اسلام نیز تمدنی حقیقی داشته‌است و پادشاهانی نظیر کوروش به عدالت اجتماعی در این سرزمین توجه داشته‌اند که البته اینها آن‌طور که شایسته‌است به بحث و فحص گذاشته نشده‌است.»
  • «در مقابل، امروز، تاریخ اسلام هم به دست عرب‌زبان‌ها نوشته می‌شود و آن‌طور که سزاوار است به نقش برجسته ایرانیان در شکوفایی تمدن اسلامی توجه نمی‌شود. این درحالی است که بزرگ‌ترین خدمت را به اسلام، ایرانیان کردند. بزرگ‌ترین فقیه تشیع، شیخ صدوق، اهل قم، است و شیخ طوسی که اهل خراسان است و بسیار دیگرانی نظیر این بزرگان که به فرهنگ اسلامی کمک‌های شایان توجه می‌کرده‌اند. در میان اهل سنت هم بزرگانی نظیر ابن ماجه و ترمذی و بخاری، همه ایرانی هستند؛ و این خود به این معنی است که بزرگ‌ترین ارمغان برای ایران، اسلام بود…»
  • «ورود اسلام باعث شکوفایی استعدادهای ایرانیان در بسیاری از علوم شد و بزرگ‌ترین خدمت به اسلام را نیز ایرانیان با نقش انکارناپذیر خود در توسعه دستاوردهای فکری و علمی جهان اسلام کردند ولی شاهد هستیم این دستاوردها گمنام مانده‌است و نسل جدید از اینها خبر ندارد.»
  • «واقعیت این است که بزرگ‌ترین نعمت و بزرگ‌ترین ارمغان برای ملت ایران اسلام بود؛ اسلام بود که دریای رحمت را به روی ایرانیان باز کرد و توانست افرادی را پرورش دهد مانند دانشمندان علوم مختلف مانند فقه، فلسفه، ریاضیات، تفسیر و نجوم. تمام اینها را ایرانی‌ها به‌نحو احسن توسعه دادند و در این راه مقداری هم با استفاده از ترجمه از سنت یونانی کمک گرفتند و بعد توانستند پرچم‌دار علوم اسلامی در جهان اسلام شوند.»
  • «درحال‌حاضر افرادی هستند که تنها ملی‌گرا و منهای اسلام هستند، … ملت ایران درست است که بسیار رشید هستند، اما اسلام اینها را به شکوفایی و مقام اثبات رساند و این خدمت بزرگ اسلام است و باید بدانیم که اگر می‌خواهیم ملی‌گرا باشیم باید ملی‌گرای ایرانی- اسلامی باشیم.»
  • «فرهنگ اسلامی در امتداد فرهنگ ملی ما بوده‌است. کسانی که سم‌پاشی می‌کنند و فرهنگ ملی را در برابر اسلام قرار می‌دهند و می‌خواهند میان علاقه‌مندان به اسلام و علاقه‌مندان به فرهنگ ملی انشقاق به وجود آورند، یا مغرض هستند یا اشتباه می‌کنند. این دو فرهنگ در امتداد هم هستند.»
  • «فرهنگ ملی ما و فرهنگ اسلامی ما در امتداد طبیعی قرار دارند و ما طبق تحقیقاتی که انجام داده‌ایم، کوروش را همان ذوالقرنینِ قرآن می‌دانیم و بنابراین خود وجود کوروش در قرآن نشان‌دهنده این است که قرآن و بینش اسلامی چقدر به فرهنگ ملی ما اعتناء و توجه دارد. ازاین‌رو فکر می‌کنم کوروش بهترین پل ارتباطی بین فرهنگ ملی و فرهنگ اسلامی است و ما این واقعیت را باید عزیز بداریم و مغتنم بشماریم زیرا زمینه‌ساز رشد اقتدار ملی ماست.»
  • «همین که اشاره کردم ما باید به بچه‌هایمان درس میهن‌دوستی و همبستگی ملی دهیم و همه تلاش کنیم تا آن را تقویت کنیم و از همین جهت است که ما باید معنویات مردم را بالا ببریم.»
  • «یکی از مشکلات تاریخ‌نویسی، نه در ایران بلکه پدیده تاریخ‌نگاری و تاریخ‌نویسی، تعدد تلقی‌ها و دیدگاه‌ها نسبت به حوادث، اشخاص، سلسله‌ها، ادوار سیاسی جهان و سرزمین‌هاست. بنده ممکن است از یک منبع استنباطی کنم شخص دیگری استنباطی متفاوت و حتی متناقض با آن داشته باشد؛ ولی بااین‌حال، قواعدی وجود دارد که براساس آنها می‌شود به حداقل نگاه تاریخی دست پیدا کرد.»
  • «مرادم از نگاه تاریخی این است که وقتی کسی به یک حادثه یا یک دوره تاریخی نگاه می‌کند، نباید خودش را فقط در محدوده متن محصور کند. ما در متون تاریخی معتقدیم وقتی متنی به‌عنوان مبنا و معیار داریم، یک معنای نسبتاً محدودی به خواننده و محقق القا می‌کند، ولی یک مفهوم زیرمتن هم داریم که غیر از معنای ظاهری‌ای است که افاده می‌کند؛ درواقع قشر زیرین آن متن یک معنایی دارد؛ بنابراین باید در تحقیق تاریخی به قشرهای زیرین متن توجه کرد.»
  • «متن تاریخی فقط آنی نیست که نویسنده یا آن متن به ذهن القا می‌کند، بلکه صدها مطلب دیگر وجود دارد که پنهان است یا با قرائن دیگر باید بررسی شود. کار مورخ فقط این نیست، که از متن، مطلب بیرون بکشد. مورخ باید این مطلب را با شواهد و قرائن درون‌متنی و زیرمتنی تطبیق دهد.»
  • «زبان فارسی عامل نزدیک‌کننده اقوام ایرانی است و تقویت لهجه‌ها و گویش‌ها، سبب تفرقه نمی‌شود. عوامل وحدت ملی ما به تاریخ بومی‌مان برمی‌گردد. اگر تاریخ را بدانیم می‌بینیم که یک ریشه داریم و گذشته تاریخ و نژادمان به هم نزدیک بوده و حوادث تلخ و شیرین همه با هم رخ داده‌است. ما یک خانواده‌ایم و یک هویت تاریخی سبب نزدیکی همه ماست و جهل و بی‌اطلاعی نسبت به آن، عامل تفرقه و دشمنی است.»
  • «جوانان ما دچار بحران هویت هستند که گاهی افراد مغرض در دانشگاه‌ها حتی بدیهی‌ترین ارزش‌های تاریخی‌مان را زیر سؤال برده‌اند. بعضی‌ها به‌خاطر روحیه اسلام‌ستیزی، در دوران پیش از اسلام اغراق می‌کنند، ولی باید ارزش‌های واقعی تاریخ ایران را بیان کرد.»
  • «ایرانیان حتی پیش از اسلام هم همیشه موحد بودند و منشأ بزرگ‌ترین آثار جهانی. ناگفته نماند که دوران اسلامی هم جزئی از تاریخ این سرزمین است؛ اما معتقدیم تمدن عربی هیچ ارتباطی با تمدن اسلامی ندارد.»
  • «نظر ما تمدن ایرانی -اسلامی است که اسلام چراغ راه بود؛ اما هوش و قدرت خلاقه ایرانیان موتور محرکه این تمدن شد و اگر حمله مغول نبود، این پیشرفت ادامه می‌یافت و امروز ما جای اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها بودیم.»
  • «اگرچه آثار مکتوب، به زبان عربی نوشته شده، اما دلیل آن، این بوده که زبان عربی، زبان علمی بوده‌است و اعراب مطلقاً در آن نقشی نداشتند… عربی زبان علمی و دینی بود؛ اما وقتی اسلام به ایران آمد با هوش ایرانی‌ها و سابقه و تجربه‌شان به اخلاط رسید و آن حادثه مهم تاریخی رخ داد و تمدن اسلامی -ایرانی شکل گرفت؛ البته از نظر دور نکنیم که همه آثار هم عربی نیست و فارسی، زبان سیاسی و ادبی بود.»
  • «در ادبیات مورخان و تاریخ‌شناسان همیشه این بحث مطرح بوده‌است که ایرانیان چقدر در نگارش تاریخ خودشان نقش داشته‌اند و این پرسش، از قدیم‌الایام مطرح بوده‌است که به‌ویژه تاریخ دوران هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان و ساسانیان را چه کسانی نوشته‌اند؛ اما متأسفانه ما در اینجا و در پاسخ به این پرسش، با هاله‌ای از ابهام روبه‌رو می‌شویم.»
  • «دوران باستان، هرچه هست و جنبه مرجعیت دارد را رومیان و یونانیان و مصریان نوشته‌اند که مضبوط است. علاوه‌براین، در اسناد و مدارک یهودیان و بین‌النهرین هم اطلاعات بسیاری دربارهٔ ایرانیان آمده‌است. مشکل این بود که در میان ایرانیان، سنت تاریخ‌نویسی چندان رایج نبود؛ چراکه بیشتر فرهنگ شفاهی مطرح بود و نقالی‌هایی که امروز هم کمابیش برقرار است، بازمانده از همان روزگار است که با قصه و افسانه مخلوط شده‌است؛ اما از قرن دوم هجری به بعد، تاریخ ایران به‌طور مبسوط و مشروح به عربی نوشته شد.»
  • «در واقع وقتی ایرانیان مسلمان شدند، برای اولین‌بار تاریخ خودشان را خود به زبان عربی مکتوب کردند»
  • «اما در قرن سوم و چهارم ما با فردوسی و شاهنامه‌اش روبه‌رو می‌شویم که اگرچه با نگاه گذشته تاریخ را می‌نگارد، اما بسیار با افسانه و اسطوره درآمیخته شده‌است»
  • «از قرن هجدهم و نوزدهم که پای اروپاییان به‌ایران باز شد، بازخوانی جدیدی از تاریخ ایران و با توجه به الواح و سنگ‌نبشته‌های مکشوفه در ایران و عراق شکل گرفت که اینجا هم، مجدداً نقش اصلی را دانشمندان اروپایی برعهده داشتند. جالب آنکه در پژوهش‌های تازه، آنان به آنچه گذشتگان‌شان نوشته بودند، به‌صورت عینی و مستند دست یافتند. با اتکای به این اسنادی که به‌دست آمد، ۲۰۰ سال بعد تاریخ ایران ـ اما بدون حضور ایرانیان ـ بازنویسی شد.»
  • «در قرن بیستم، بسیاری از شخصیت‌های ایران‌دوست در خارج از کشور، شروع به نوشتن تاریخ ایران کردند که حاصلش آثاری مانند تاریخ ایران کمبریج شد؛ اما همه آن چیزی که در این سه دهه نوشته شد، خیلی از جاها خلاف واقع یا جهت‌دار و با اغراض سیاسی بود. درحالی‌که مورخ باید واقعیت را- بدون درنظرگرفتن منافع سیاسی- بنویسد؛ اما نتیجه آن تاریخ‌نگاری‌ها، بیشتر در مخالفت با اسلام و انقلاب بود.»
  • «یکی از مهم‌ترین دستاوردهای ایرانیان دوران باستان، نظم اداری آنها بود که در نوشته‌های هرودوت و منابع دیگر دربارهٔ راه‌ها و چاپارها و گذرنامه و مدارک تقسیمات اداری و کنترل آن اطلاعاتی دربارهٔ دوران هخامنشی تا ساسانی وجود دارد. مهرها و گل‌مهرها و نامه‌های اداری، همه‌وقت نشان‌دهنده این نظم و ترتیب شاهنشاهی در ایران باستان است. باید بدانیم هیچ سیستم حکومتی‌ای بدون داشتن نظم اداری نمی‌تواند پابرجا بماند. به نظر من یکی از دلایل مهم پا گرفتن چند حکومت مقتدر در ایران باستان، داشتن همین سیستم منظم و افرادی است که بتوانند چنان شاهنشاهی‌هایی را کنترل کنند. گفتنی است بعد از آمدن اسلام نیز ایرانیان برای اداره خلافت عباسی برگزیده شدند و این سنت کشورداری و اداری ادامه یافت.»
  • «ملتی که تاریخش را داشته باشد، هیچ‌وقت فراموشی کار نمی‌شود. این را ساسانیان فهمیدند که اگر این تاریخ با فرهنگی مبتنی بر آداب، عادات، رسوم و… همراه شود، هیچگاه دچار فراموشی نمی‌شود. در طول چهارصد سال سلسله ساسانیان این فرهنگ ایرانشهری چنان شکل می‌گیرد که وقتی از لحاظ سیاسی تغییراتی در ایران صورت می‌گیرد، فرهنگ ایرانی تداوم می‌یابد، تا جایی که فرهنگ اسلامی را بسیاری از ایرانی‌ها حفظ کرده و پرورش می‌دهند»
  • «... تاریخ ما نشان می‌دهد که این توده حافظهٔ تاریخی ندارد. حافظهٔ دست‌جمعی ندارد، هیچ‌گاه از تجربیات عینی اجتماعیش چیزی نیاموخته و هیچ‌گاه از آن بهره‌ای نگرفته‌است و درنتیجه هر جا کارد به استخوانش رسیده، به پهلو غلتیده، از ابتذالی به ابتذال دیگر ـ و این حرکت عرضی را حرکتی درجهت پیشرفت انگاشته، خودش را فریفته.»
  • «من متخصص انقلاب نیستم ولی هیچ وقت چشمم از انقلاب خود انگیخته آب نخورده. انقلاب خود انگیخته مثل ارتش بی‌فرمانده بیش‌تر به درد شکست خوردن و برای اشغال شدن گزک به دست دشمن دادن می‌خورد تا شکست دادن و دمار از روزگار دشمن برآوردن. ملتی که حافظهٔ تاریخی ندارد، انقلابش به هراندازه هم که از لحاظ مقطعی «شکوهمند» توصیف شود، درنهایت به آن‌صورتی درمی‌آید که عرض شد. یعنی در نهایت امر چیزی ارتجاعی ازآب در می‌آید. یعنی عملی خلاق صورت نخواهد داد.»
  • «اگر تاریخ ما این بوده و هست [...] یعنی شرح کشت و کشتارها… و خصومت و خونخواهی‌ها… اصلاً نیازی به درس تاریخ نیست؛ رُمان و قصه‌ها پر از این‌گونه وقایع و صحنه‌هاست. حال آنکه تاریخ در درجهٔ اول تاریخ ملت‌هاست؛ تاریخ فرهنگ و قومیت یک ملت است نه تاریخ اشخاص و تاریخ باید بیشتر جریان تلاش ملت‌ها را برای ایجاد تمدن و فرهنگ بازگو کند. یعنی بایستی بگوید یک ملت چگونه از دوران بدوی به دوران تمدن رسیده و چه تازه‌هایی در حیات خود پدیدآورده و چه ارمغان‌هایی به بشریت عرضه کرده و در راه پیشبرد هدف‌های انسانی و تمدن بشری چه اندازه سهیم بوده‌است.»
    • عباس زریاب خویی گفتگو با دکتر عباس زریاب خویی دربارهٔ کتاب در کتاب و کتابخانه، گردآوری سیروس آموزگار، تهران، دبیرخانهٔ هیئت امنای کتابخانه عمومی کشور، ۱۳۵۵، صص. ۱۴۷ تا ۱۵۴.
  • «ایران درطول تاریخ کشوری چند قومی، چند لهجه‌ای، چند زبانی و چند دینی بوده‌است. در کل تاریخ ایران ما هیچوقت نمی‌توانیم سراغ بگیریم که یک دین به تنهایی توانسته باشد همه ایران را به خود جلب کند، یا ما نمی‌توانیم مثال بیاوریم که همه مردم ایران به یک زبان سخن بگویند. این نشان دهنده فرهنگی است که حاصل ترکیب رنگ‌ها متفاوت است که باعث تبادل فرهنگی بین خرده فرهنگ‌های متفاوت درچهارچوب کلی فرهنگ ایرانی شده‌است واین خودیکی از علل باروری و خلاقیت فرهنگ ایرانی دررابطه بین خرده فرهنگ‌ها باهم است.»
  • «جوانان ایرانی اکثراً دچار نوعی سردرگمی و گمگشتگی فلسفی هستند و به قول معروف نمی‌دانند کدام تخته شناوری را در این اقیانوس موّاج جهانی بچسبند و خود را از تلاطم امواج نجات ندهند، ولی به هر حال همهٔ آن‌ها چه در داخل و چه در خارج خود را ایرانی حس می‌کنند. البتّه یک ایرانی با هزار و یک مشکل. مشکلات روحی و روانی که نتیجهٔ آن را در طلاق‌های متعدّد میانِ جوانان ایرانی می‌بینیم، مشکلات اقتصادی که موجب شده‌است اکثراً به دنبال ارزش‌های مالی باشند و مشکلاتِ دینی و فلسفی که در نوعی نیهلیسم و بی اعتقادی خلاصه می‌شود…»
  • «جالب اینجاست که وقتی شما با هم وطنان ما صحبت می‌کنید می‌بینید که اکثراً نگرش مٌثله شده‌ای در موردِ هویّتِ ایرانی دارند و این امر در تاریخ معاصر ایران بسیار مشاهده می‌شود. اسلامی‌ها می‌گویند تاریخ و هویّتِ ایرانی یعنی تشیّع و بس. آن‌هایی که به ما قبلِ اسلام علاقه دارند می‌گویند اسلام را باید کنار گذاشت چون ما، قبل از اسلام زرتشتی بوده‌ایم و می‌بایستی به ایرانِ بزرگ و سلطنتی بازگشت. طرفداران بی چون و چرای غرب هم می‌گویند بیاییم غربی شویم و خود را از دردسرِ تاریخ ایران و اتّفاقاتِ آتی خلاص کنیم… انسان ایرانی کیست؟ به نظر من انسان ایرانی حاصلی از هر سه این گفتمان هاست. او هم به اسلامِ شیعه با تمامِ منضماتش اعتقاد دارد، حتّی اگر مدرن هم باشد روزه می‌گیرد … ضمناً به ایران باستان هم علاقه دارد و برای کورش و داریوش احترام خاصّی دارد… پس انسان ایرانی لایه‌های فرهنگی یا تمدّنی یا بهتر بگویم انسان شناختی و متافیزیکی گوناگونی دارد که به این سادگی نمی‌توان یکی را به نام دیگری از بین برد. از جای دیگری بیرون می‌زند و قد علم می‌کند. انقلاب ایران نمونهٔ بارز آن است.»
  • «متوجه شدم که بسیاری از رویکردها به تاریخ باستان ناشی از تعصبات و تنگ نظری‌ها صورت گرفته‌است. مثلاً این که بسیاری معتقدند که دربار شاهان باستانی یک سره عرصه ظلم و بیداد بوده اشتباه می‌کنند. ما در آن زمان‌ها نهادهای مدرن مثل امروز نداشتیم و مهم‌ترین نهادی که حضور داشت، دربار بود. دربارها مرکز تجمع دانشمندان، ریاضی دانان، منجمان و معماران بودند. حتی برخی از شاهان این دانشمندان را می‌دزدیدند. مثلاً شهرت امیر نوح سامانی به دربارش بود. البته بسیاری از رفتارهای شاهان اشتباه و همراه ستم بوده‌است و برخی از این شاهان نیز آدم‌های خوبی نبوده‌اند. مثلاً وقتی در مورد نادرشاه صحبت می‌کنیم، در وهله نخست شاهی جهانگیر و با تدبیر به نظر می‌رسد. او بعد از این که فتوحاتش را به نام سردار صورت داد، مجلسی در آذربایجان تشکیل داد و آن افراد او را انتخاب کردند. این مسئله در مورد بسیاری دیگر از شاهان ایرانی مثل کوروش و داریوش نیز صدق می‌کند.»
  • «ایرانِ فرهنگی سرزمینی است که در آن مظاهر فرهنگی ایران اعم از ادبیات، آداب، رسوم، تاریخ، زبان و … حضور دارد. به نظر من نمی‌توان هیچ پایه اشتراکی بهتری از فرهنگ برای مردمان این سرزمین پهناور جست. فرهنگ را هم باید در گسترده‌ترین معنای آن در نظر گرفت و بر هیچ‌یک از شاخصه‌های آن مثل زبان یا مذهب یا آدابی خاص تأکید نگذاشت. زیرا اگر بر هر یک از این شاخصه‌ها تأکید بگذاریم، مجبور می‌شویم گروهی را کنار بگذاریم.»
  • «تاریخ چندهزارسالهٔ کشورِ من که روزی بزرگترین امپراتوری جهان را تشکیل می‌داد، به خلافِ بسیاری از مواردِ مشابه، تاریخ یک سلسله کشورگشایی‌ها و قتل و غارت‌ها و زورگویی‌ها نیست، بلکه تاریخی است که بیش از هر چیز بر پایهٔ عدالت و آزادگی استوار است.»
  • «به نظر می‌رسد که بعد از صدها سال هنوز تاریخ و سؤال‌ها و فرهنگ‌هایمان (ایرانیان و عرب‌ها) به هم نزدیک است و نیازمند گفت و گوهای بیشتری بین هم هستیم و من فکر می‌کنم که در این زمینه ما کم‌کاری کرده‌ایم و این نقد به روشنفکری ما (ایرانیان) وارد هست که بیش از اینکه نگاه به جهان اسلام و عرب داشته باشد، نگاه به جهان غرب داشته و سعی کرده از دست‌آوردهای فکر غرب استفاده کند.»
  • «ما ملت استعاره‌ها و ابهام‌ها هستیم و فراموش کرده‌ایم که ابهام و استعاره و سخن چند پهلو، تنها مفرهایی برای گریز از تیغ سنت و تاریخ مذکور و سانسور و تربیت ترکه‌ای بوده‌است و حیرت اینجاست که به مرور زمان از این نوع تقیه به عنوان ارزش ادبی یاد کرده و به ما نیز به ارث رسیده‌است. پنهانکاری و ریای فرهنگی را شکلی از مبارزه و مقاومت قلمداد کرده‌اند. در خانه ما را کوروش و رودابه صدا می‌زنند، اما شناسنامه ما حرف دیگری دارد و این همه از نفحات رویت روی بامثال حکومت‌های جبار و سانسورپرست در طول تاریخ بوده و هست.»
  • «ما از همه افتخارات ایران باستان بریده‌ایم و از دور نسبت به این فرهنگ غنی داوری‌هایی می‌کنیم که در شأن فرزندان آن مردان و زنان بزرگ ایران باستان نیست.»
  • «آنچه با نام اسلام در صفحات شرقی ممالک اسلامی، حتی به برخی از مناطق هند و چین رفته‌است، از صافی تمدن آریایی رد شده و رنگ آریایی به خود گرفته‌است.»
  • «تاریخ علمی است که می‌تواند به اندازه اتم خطرناک باشد، چراکه ممکن است جنگ راه بیندازد و گمراه کننده باشد. اینکه بگویم ما اشتباه کردیم، کافی نیست. اشتباه در تاریخ جایز نیست. هنوز نمی‌توانیم تاریخی از ایران بنویسم که خارجی‌ها به آن رفرنس دهند و هنوز باید به کتاب خارجی‌ها ارجاع کنیم.»
  • «ما خیلی محدودیم. دیواری دورِ خودمان کشیده‌ایم که در همان‌جا درجا می‌زنیم.»
  • «چهل سال پیش کمبریج یک مجموعه تاریخ ایران منتشر کرد در هفت جلد. هنوز ما به آن رفرنس می‌دهیم.»
  • «در جامعه ما اعتماد به خود که ضرورتاً برای استقلال و پیشرفت باید داشته باشیم وجود ندارد. یعنی متأسفانه حتی در اینکه به تاریخ خودمان بپردازیم، تحت تأثیر مطلق غرب هستیم. اغلب کتب تاریخی که در اختیار داریم یا به دانشجویانمان معرفی می‌کنیم را مستشرقین نوشته‌اند و تمایلات سیاسی به طور عمده در راستای منافع سیاسی خودشان رعایت شده‌است..»
    • [شاپور رواسانی]][۴۶]
  • «وقتی ما به تاریخ خودمان نگاه می‌کنیم به طور کلاسیک صحبت از جنگ‌ها، سلاطین، ادبیات، هنر و این نوع مطالب است. اما به این سؤال پاسخ داده نمی‌شود که مردم کجا هستند؟ پیاده‌گان جنگ‌ها و کسانی که بار آن را به دوش می‌کشند چه کسانی‌اند؟ دهقانان که تولید را بر عهده داشتند، چه کسانی بودند؟ سازندگان آنچه از کاخ و مسجد و … به عنوان میراث فرهنگی و تاریخی می‌شناسیم و به سلاطین و هنرمندان نسبت می‌دهیم، چه قشرها و طبقاتی بودند؟ بین این همه آشوب و جنجال و این فراز و فرودها که به هیئت حاکمه نسبت داده می‌شود، آیا صدایی نبود که حق‌طلبی و عدالت‌خواهی را عنوان کند؟.»
    • [شاپور رواسانی]][۴۷]
  • تاریخ ما، به شهادت خودش، در طول قرون، به‌ویژه پیش از مشروطیت، تاریخی مذکر بوده‌است؛ یعنی تاریخی بوده‌است که همیشه مرد، ماجراهای مردانه، زور و ستم‌ها و عدل و عطوفت‌های مردانه، نیکی‌ها و بدی‌ها، محبت‌ها و پلشتی‌های مردانه بر آن حاکم بوده‌است. زن اجازهٔ نقش‌آفرینی نیافته‌است به همین دلیل از عوامل مؤنث در این تاریخی چندان خبری نیست.
  • و حقیقت این است که زن ایرانی در گذشته، عملاً وجود خارجی نداشته‌است و اگر وجود خارجی داشته، وجودی مخفی، مرموز، عقب‌نگهداشته شده و مردزده بوده‌است. سیادت تاریخی مرد، زن را تنها به عنوان یک انسان درجه دو، انسانی شیئی‌شده و از انسانیت افتاده، خواسته‌است، طوری که گویی او حتی حاضر و ناظر بر جریان‌های تاریخی هم نمی‌توانسته‌است باشد، چه رسد به اینکه مثل زینب اعراب با نطق و بیانش مجلس یزید را به لرزه درآورد، یا مثل ژاندارک، عصیان را به وحی و الهام درآمیزد… ویا مثل الیزابت اول، دل شیر پیدا کند و سلیح رزم بپوشد…
  • … تاریخ ایران، تمام توجه خود را متوجه تجلیل از مرد یا کوبیدن او کرده بود و معلوم است که تاریخی که بر آن عطوفت و محبت و زیبایی و شکوفایی زن حاکم نباشد، تاریخی که در آن نقش صحیح و درست و زیبا از انگشت‌های زن نباشد، تاریخی ظالم و قاهر و فاجر خواهد بود…
  • و تاریخ گذشتهٔ ایران واقعًا تاریخی ظالم و مذکر است، تاریخی است که در بستر عطوفت زنانه، هرگز جاری نشده‌است.
  • «احیای نام کوروش و یا هر شخصیت دیگری نمی‌تواند منجر به ارتقای جایگاه ایران [ ِ امروز] شود. اصولاً جایگاه کشورها را وضعیت تاریخی آنان نمی‌سازد، بلکه توانایی‌های علمی، فنی و اقتصادی امروزین آنان می‌سازد.»
  • «جایگاه کشورها بر اساس نیازمندی‌های دیگران به آن کشور و نیز تأثیر سازنده و مفیدی که در جهان امروز دارد، سنجیده می‌شود.»
  • «کشوری که کالایی فکری یا مادی برای عرضه به دنیای امروز نداشته باشد و صرفاً گیرندهٔ همه چیز باشد، کمترین جایگاهی در جهان نخواهد داشت، حتی اگر هزاران کوروش واقعی با همان توصف‌های تخیلی داشته باشد.»
  • «برای شناخت گذشته‌های دور هیچ شخصیت یا واقعه‌ای اولویت ندارد و همگی از جایگاهی یکسان برخوردار هستند.»
  • «به شناخت کوروش همانقدر نیازمندیم که به شناخت تمامی دیگر شخصیت‌های تاریخی.»
  • «شناخت تاریخ می‌تواند ما را به «درس‌های تاریخی» و «تجربه تاریخی» رهنمون سازد. اما خیال‌پردازی نه تنها ما را از شناخت دور می‌کند که موجب آسیب‌های بیشتر و تکرار رویدادهای ناگوار گذشته می‌شود.»
  • «ملتی که تاریخ خود را آنچنان که بوده است، بشناسد و از آن درس بگیرد، چشم‌اندازی روشن در پیش رو دارد. اما ملتی که به تاریخ نه آنچنان که بوده، بلکه آنچنان که دوست دارد بوده باشد، نگاه کند؛ محکوم به روزگار و سرنوشتی تیره و تار و تکرار چرخه‌ای عبث از وقایع ناگوار و رنج‌های بیشمار است.»[۴۹]
  • ایرانیان همه از نسل انوشیروان و پرویز نیستند، وانگهی آن دولت از دست برفت و به دولتِ گذشته بالیدن، درست به استخوان پوسیده نازیدن است؛ و کسی که افتخار کند به اینکه من از مردم فارس هستم و انوشیروان هم فارس بوده است به کسی که بگوید من از جنس آدمی هستم و انوشیروان هم بنی آدم بوده، برابر می‌باشد.[۵۰]
  • «مَثَلِ افتخارِ اینگونه مردم به تاج و تخت پادشاهان درست مثلِ آن کسی است که دیدند در مسابقهٔ اسبدوانی بسیار می‌خندد و شادی می‌کند و به خود می‌بالد. از وی پرسیدند:مگر اسبی که در مسابقه پیش افتاده از آن توست؟. گفت: نه، امّا لگامش از آنِ من است!.»
    • به نقل از مقالهٔ «شعوبیه» نوشتهٔ جلال همایی در مجلهٔ مهر

  • ایرانیان، خاصه در طول ۱۰۰ سال گذشته که به معنای واقعی پا به زندگی مدرن گذاشتند و به طور نسبی ملزومات مدرنیته را درک کردند، بیگانه‌هراس هستند. تاریخ طولانی مردمانی که همواره مورد حمله اقوام دیگر بودند و واقعیت تاریخی دخالت غرب در سرنوشت آن‌ها (حتی پس از انقلاب مشروطه، ایران را به مناطق نفوذ تقسیم کرده بودند) و حقیقت انکارناپذیر کودتایی که ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۵۳ میلادی با افسران راستگرای ارتش علیه دولت ملی زنده یاد مصدق سازمان داد، دلایل کافی به مردم می‌دهد تا «بیگانه هراس» باشند، تا جایی که من با اندوه و شگفتی شاهد آن هستم برخی انقلابی را که خودشان پیش برده‌اند کار خارجی‌ها می‌دانند. اینجاست که مسئله ضرورت توسعه سیاسی خود را با قدرت نشان می‌دهد…
  • «برای توسعهٔ پایدار ما نیازمند دولت دموکراتیک هستیم؛ دولتی کوچک با قدرت معنوی و اخلاقی زیاد، دولتی که به ملت پاسخگو باشد، اراده آن از طریق پارلمان و نهادهای انتخابی، اراده ملت باشد. دولتی بدون مشاغل دائمی، بدون انتصاب (یا در حداقل ممکن) دولتی دارای نهادهای نظارتی واقعی و کارا… مسئله، خواستن دموکراسی نیست. مسئله بر سر آمادگی پرداخت هزینه برای دموکراسی است.»
  • «اسلام، تاریخ و هویّتِ ایرانیان را از هم نگسیخته؛ بلکه بدان عزت و پایستگی و نیرویی افزون بخشیده‌است. تاریخ و مفاخر تاریخی ایرانِ پیش از اسلام همان‌قدر به ایران و ایرانیان کنونی متعلّق هستند که تاریخ و تاریخ‌سازان ایرانِ پس از اسلام.»
  • «ما ایرانیان به تاریخ خودمان حساسیتی نداریم و نه تنها حساسیتی در این امر نیست بلکه انگیزه‌ای هم برای مطالعه «تاریخ» و «بازخوانی» آن وجود ندارد. ایرانیان به «نفس تاریخ» نیز اعتقادی ندارند؛ چراکه از تاریخ لطمه‌های زیادی خورده‌اند و بسیاری از واقعیت‌های تاریخی پنهان مانده‌است. به علاوه ما هیچ‌گاه در ایران مورخ خوب و متخصص زبده نداشتیم و نداریم و به ندرت مورخان برجسته‌ای در ایران دیده می‌شوند.»
    • اصغر محمودآبادی[۵۳]
  • ما ایرانی هستیم و همیشه ایران از قدیم امپراتوری بوده؛ همچنین همیشه بین تمدن‌های بزرگ بوده است، یعنی همواره یک نگاه به آسیای دور داشته و یک نگاه هم به بین‌النهرین و غرب. از این‌رو ایرانی‌ها همیشه بین دو دنیا قرار داشتند و پل ارتباطی بوده‌اند. این عجیب است که امپراتوری‌های ایران همه پل ارتباطی بوده‌اند. مثلاً امپراتوری هخامنشی، از هند هست تا آسیای میانه و یونان و این نقش را امپراتوری‌های دیگر مثل اشکانیان و ساسانیان هم کم و بیش بازی کرده‌اند. پس رسالت تاریخی ایرانی‌ها این است که در ارتباط فرهنگ‌ها پیشقدم شوند.
  • ... ذهنیت ایرانی هنوز که هنوز است اسطوره‌ای است. برای همین هنوز بزرگ‌ترین متفکران ما فردوسی، حافظ، مولوی و سعدی‌اند. انگار همه جواب‌ها را قدما داده‌اند و انسان فرزانه امروز، تنها باید آن جواب‌ها را بیابد، پس ما آزادانه فکر نمی‌کنیم و مسئله‌ای طرح نمی‌کنیم…
  • وقتی می‌گوییم بازگشت به خویش در واقع منظورمان بازگشت به فرهنگِ خویش است … شاید این طور نتیجه بگیرد که ما ایرانیان باید به خویشتنِ نژادی [آریایی] برگردیم؛ ولی من قطعاً چنین نتیجه‌گیری را رد می‌کنم. اگر به خویشتن نژادی برگردیم، به راسیسم و فاشیسم و جاهلیّتِ قومی-نژادی دچار شده‌ایم و این یک بازگشتِ ارتجاعی است… خویشتنِ پیش از اسلام ما فقط به وسیلهٔ دانشمندان و متخصصین در موزه‌ها و کتابخانه‌ها قابلِ رؤیت و مطالعه است، تودهٔ ما هیچ چیز از آن‌ها یادش نیست. مردم ما هیچ ارتباطی با این سنگ نبشته‌ها و آثار تاریخی پیدا نمی‌کنند و قهرمانان، شخصیّت‌ها، نبوغ‌ها، و افتخارات و اساطیرِ آن دوره در میانِ مردم ما حیات و حرکت و تپش ندارند. مردم ما چیزی از از این گذشتهٔ دور به خاطر نمی‌آورند و علاقه‌ای هم ندارند چیزی دربارهٔ تمدّن‌های پیش از اسلام بیاموزند … در نتیجه برای ما بازگشت به خویشتن نه به مفهوم بازیافتنِ ایرانِ پیش از اسلام، بلکه بازگشت به خویشتنِ فرهنگی اسلامی به ویژه شیعی مان است.
  • عدهٔ زیادی از هموطنان ما خیال می‌کنند همین قدر که اولاد داریوش و سیروس شدند، دیگر نانشان تو روغن است. غافل از این که کسی را از فضل پدر حاصلی نیست و انسان باید مردِ کار و همّتِ خود باشد و آدم اصیل و شریفِ واقعی کسی است که بتواند به اطمینان بگوید که دارای فرزندِ نیک سرشت و خردمند خواهد بود نه آن کسی که تنها به افتخارِ آباء و اجدادِ خود سربلندی می‌کند.
  • گذشتگان ما داشته‌های فرهنگی‌مان هستند؛ داشته‌هایی که باید به آنها تکیه کنیم. اتفاقی که در همه دنیا رخ می‌دهد. کشوری در یک نظام بین‌المللی براساس همین داشته‌های فرهنگی است که با سایر کشورها دست به برقراری ارتباط و تبادل فرهنگی می‌زند… این بی‌توجهی عمومی ادامه پیدا می‌کند تا میراثمان از بین برود و آن زمان که از بین رفت، برایش اشک می‌ریزیم.

تاریخ ایران برپایهٔ سده‌ها[ویرایش]

سده‌ها، میلادی است.

سدهٔ چهاردهم[ویرایش]

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد      هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب      بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان      بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام      بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز      این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد      بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت      این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست      گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت      هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت      ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن      تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید      نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان      بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم      تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی      این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد
آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه      این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع      این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست      هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان! به نیکی خوهم دعای سیف      یک روز بر زبان شما نیز بگذرد
      سیف فرغانی[۵۸]

سدهٔ هفدهم[ویرایش]

  • «شاه صفوی ایران حقوقی کاملاً نامحدود و مستقل در اعمال قانون برخوردار است. در بقیهٔ جهان، قدرت دولت یا با توافقی رسمی و شناخته شده یعنی قانون اساسی محدود می‌شود یا موانعی غیرمعترف و در عین حال غلبه‌ناپذیر در راه آن‌ها وجود دارد… اما پادشاه صفوی به هرکاری مجاز است و هیچ رادع و مانعی در سلطنت خود نمی‌شناسد. عقد قراردادها، اعلان جنگ و صلح، تغییردادن در قوانین مملکت، وضع مالیات‌های جدید و حتی اختیار جان و مال هر فرد و زنان و فرزندان او همه در دست شاه است و هیچ قاعده و قانونی زیردستا را چه فرادست و چه فرودست در برابر هوی و هوس‌های یک فرمانروای احتمالاً منحط حفظ و حراست نمی‌کند.»
  • «قلمروی فرمانروایی شاه [صفوی] محدود است به سرزمینی که در مغرب به دجله، در مشرق به هلمند، در جنوب به خلیج فارس و در شمال به دریای خزر منتهی می‌گردد. دقیق‌تر بگوییم سرزمینی است میان درجهٔ چهل و چهارم و شصت و ششم طول شرقی و میان درجهٔ سی و نهم و بیست و پنجم عرض شمالی. اهالی بومی بدان ایران یا عجم می‌گویند. در محدودهٔ قارهٔ آسیا (چین و ژاپین را من مستثنی می‌کنم) این سرزمین از نظر سیاست، علوم و فنون از سایر کشورها ممتاز است. در آن سوی مرزهای گستردهٔ ایران روس‌ها، تاتارها، هندی‌ها، عرب‌ها و ترک‌ها ساکن‌اند. برای اینکه بتوان با این اقوام در صلح زیست یابد در سیاست و مملکتداری سخت زیرک بود؛ اما هرگاه جنگی درگیر شود، دیگر پیروزی فقط و فقط با به‌کار بردن تمام قوا و ابراز دلیری بسیار مسیر می‌گردد. از طرف دیگر، طبیعت، ایرانیان را چنان حصار استواری از دریاها، کوه‌ها و بیابان‌ها محصور کرده‌است که دشمنانشان به‌ندرت می‌توانند با دستبردها و شبیخون‌ها ناگهانی خود، زندگی مطمئن و توأم با فراغت ایشان را مختل کنند و به آن‌ها ضرر و زیانی برسانند.»

نوشتارهای وابسته[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

  1. پهلوی، محمدرضا. (1345). کنگره جهانی ایران‌شناسان، یغما، شماره 219، صفحات 349 و 340.
  2. «ارزش فرهنگی آثار اندیشمندان ایرانی قرون وسطی، در شکوفایی تمدن غرب». هنر و مردم. ichodoc.ir، تیر و مرداد ۱۳۵۷. ۳۱-۳۷. 
  3. «گفت و گو با دکتر داریوش فرهود دربارهٔ مجموعه ده جلدی ایران فرهنگی». مرکز مطالعات ایرانی لندن. ۲۸ فروردین ۱۳۹۵. 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ««جهان ایرانی» در گفت‌وگو با شهریار عدل». ایسنا. ۹ ژوئن ۲۰۱۵/ ۱ تیر ۱۳۹۴. 
  5. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5010/تاریخ-یعنی-هویت
  6. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5010/تاریخ-یعنی-هویت
  7. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5010/تاریخ-یعنی-هویت
  8. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5010/تاریخ-یعنی-هویت
  9. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5010/تاریخ-یعنی-هویت
  10. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5010/تاریخ-یعنی-هویت
  11. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5011/بزرگ‌ترین-خدمت-به-ایران-و-ایرانی
  12. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5011/بزرگ‌ترین-خدمت-به-ایران-و-ایرانی
  13. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5011/بزرگ‌ترین-خدمت-به-ایران-و-ایرانی
  14. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5011/بزرگ‌ترین-خدمت-به-ایران-و-ایرانی
  15. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5011/بزرگ‌ترین-خدمت-به-ایران-و-ایرانی
  16. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5011/بزرگ‌ترین-خدمت-به-ایران-و-ایرانی
  17. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5012/«تاریخ-جامع-ایران»،-همچون-موجودی-زنده-است
  18. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5012/«تاریخ-جامع-ایران»،-همچون-موجودی-زنده-است
  19. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5012/«تاریخ-جامع-ایران»،-همچون-موجودی-زنده-است
  20. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5015/نگاه-بی‌طرفانه-برای-ایران-از-منظر-ایرانیان
  21. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5015/نگاه-بی‌طرفانه-برای-ایران-از-منظر-ایرانیان
  22. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5015/نگاه-بی‌طرفانه-برای-ایران-از-منظر-ایرانیان
  23. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5014/تاریخ-جامع،-عامل-وحدت-ملی
  24. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5014/تاریخ-جامع،-عامل-وحدت-ملی
  25. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5014/تاریخ-جامع،-عامل-وحدت-ملی
  26. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5014/تاریخ-جامع،-عامل-وحدت-ملی
  27. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5014/تاریخ-جامع،-عامل-وحدت-ملی
  28. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5014/تاریخ-جامع،-عامل-وحدت-ملی
  29. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5014/تاریخ-جامع،-عامل-وحدت-ملی
  30. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5014/تاریخ-جامع،-عامل-وحدت-ملی
  31. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5014/تاریخ-جامع،-عامل-وحدت-ملی
  32. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5014/تاریخ-جامع،-عامل-وحدت-ملی
  33. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5014/تاریخ-جامع،-عامل-وحدت-ملی
  34. http://www.sharghdaily.ir/Vijeh/5022/تاریخ-جامع-ایران-باعث-افتخار-ایران-و-ایرانیان-است
  35. http://archive.is/hOdLV
  36. http://www.persiancultures.com/Literature/ahmad_shamloo/brekly.htm
  37. http://www.persiancultures.com/Literature/ahmad_shamloo/brekly.htm
  38. http://dataanalyzer.ir/index.php/مصاحبه/166-مرگ-ميليونها-نفر-در-هولوكاست-انكارشدني-نيست
  39. http://iranianstudies.org/fa/ایران-فرهنگی-در-گفت-و-گو-با-دكتر-داريوش/
  40. http://iranianstudies.org/fa/ایران-فرهنگی-در-گفت-و-گو-با-دكتر-داريوش/
  41. http://www.sharqparsi.com/2014/08/article21554
  42. http://www.seyedalisalehi.com/cgi-bin/content.pl?f=40&t=24
  43. http://www.dayna.ir/NSite/FullStory/Print/?Id=177844
  44. https://archive.is/20130420113030/www.bbc.co.uk/persian/tajikistan/story/2006/09/060907_rm_ariya_civilisation.shtml
  45. http://www.cgie.org.ir/fa/news/129996
  46. http://www.cgie.org.ir/fa/news/129884
  47. http://www.cgie.org.ir/fa/news/129884
  48. براهنی، رضا. تاریخ مذکر - فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم. ویرایش اول. تهران: نشر اول، ۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م. ۲۹-۳۱. 
  49. «مرادی غیاث‌آبادی در گفت‌وگو با تاریخ ایرانی: کوروش برای برخی یک ابزار است». تاریخ ایرانی. ۴ اردیبهشت ۱۳۹۰. 
  50. جمال‌زاده، محمدعلی. خلقیّات ما ایرانیان. تهران: کتابفروشی فروغی، آوریل ۱۹۶۶/ فروردین ۱۳۴۵. ۱۵۷. 
  51. «بابک احمدی: نیازمند دولت دموکراتیک هستیم». پایگاه اطلاع‌رسانی اصلاح. ۱۰ مه ۲۰۰۹/ ۲ خرداد ۱۳۸۸. 
  52. http://www.ibna.ir/vdch-6nii23nvid.tft2.html
  53. http://www.ibna.ir/vdca60nuy49nwo1.k5k4.html
  54. «داریوش شایگان: هنوز اسطوره‌ای فکر می‌کنیم». fararu.com. ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱. 
  55. شریعتی، علی. بازگشت به خویشتن. ص ۱۱ و ۳۰. 
  56. جمال‌زاده، محمدعلی. کشکول جمالی. ج. ۲. تهران: سخن، ۱۳۸۴. ۱۰۵. شابک ‎۹۶۴۳۷۲۰۸۰۲. 
  57. «رفتاری دوگانه با گذشته داریم». روزنامهٔ شرق. ۶ ژوئن ۲۰۱۶/ ۳۰ خرداد ۱۳۹۵. 
  58. «هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد». گنجور. 
  59. کمپفر، سفرنامهٔ کمپفر، ۱۴.
  60. کمپفر، سفرنامهٔ کمپفر، ۱۸.

فهرست منابع[ویرایش]

پیوند به بیرون[ویرایش]

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ
تاریخ ایران
موجود است.