نظامی (اقبال نامه)/مغنی درین پرده دیرسال
ظاهر
| مغنی درین پرده دیرسال | نوائی برانگیز و با او بنال | |||||
| مگر بر نوای چنان نالهای | فروبارد از اشک من ژالهای | |||||
| بلیناس را چون سر آمد جهان | چنین گفت در گوش کار آگهان | |||||
| که هنگام کوچ آمد اینک فراز | به جای دگر میکنم ترکتاز | |||||
| گلین خانهی کو سرای منست | نه من هیکلی دان که جای منست | |||||
| به این هفت هیکل که دارد سپهر | سرم هم فرو ناید از راه مهر | |||||
| من آن اوج گردون پنا خسروم | که در خانه میآیم و میروم | |||||
| گهی در خزم غنچهای را به کاخ | گهی بر پرم طاوسی را به شاخ | |||||
| پریوارم از چشمها ناپدید | به هر جا که خواهم توانم پرید | |||||
| شد آمد به قدر زمان کی کنم | زمان را کجا پی نهم پی کنم | |||||
| چو کوشم نهم بر سر سدره پای | چو خواهم کنم در دل صخره جای | |||||
| به دشت و به دریا توانم گذشت | هم الیاس دریا و هم خضر دشت | |||||
| جز این هر چه یابی در ایوان من | نه من همنشینیست بر خوان من | |||||
| من آنم که خواهم شدن برفراز | برون دان زمن هر چه یابند باز | |||||
| چو گفت این ترنم به آواز نرم | سوی همرهان بارگی کرد گرم | |||||
| برآسود از آشوبهای جهان | که جشنی بود مرگ با همرهان | |||||