پرش به محتوا

نادره ایام حکیم عمر خیام/رباعیات خیام/سرمست بمیخانه گذر کردم دوش

از ویکی‌نبشته

۳۶۰ – ۱۰۷ کم – ۱۸۸ رز

  سرمست بمیخانه گذر کردم دوش؛ پیری دیدم مست و سبوئی بر دوش.  
  گفتم که «چرا نداری از یزدان شرم»[۱] گفتا که «کریمست خدا باده بنوش».[۲]  


  1. رز – گفتم ز خدا شرم نداری ای پیر.
  2. رز – گفتا کرم از خداست می نوش خموش.