پرش به محتوا

نادره ایام حکیم عمر خیام/خیام در زبان ترکی

از ویکی‌نبشته

خیام در زبان ترکی

۱

از شعرای مشهور ترک؛ نفعی که در قصبه (حسن قلعه) از توابع (ارضروم) متولّد شده و باسلامبول مهاجرت کرده و در سال (۱۶۳۴ میلادی) بقتل رسیده، ظاهراً، اوّل کسی است که بزبان ترکی از خیام نامبرده و در یکی از قصاید فخریّه خود میگوید:–

  «حافظ و ابن یمینم غزل و قطعه ده؛ گر
سویله سم بلکه رباعی ده اولوردم خیام».  

یعنی: درغزلسرائی حافظ و در قطعه‌پردازی ابن یمین هستم و اگر میخواستم رباعی بسازم؛ شاید که خیام هم میشدم».

هرچند شاعر مشارالیه قرین هیچیک از سرامدان سخنی که نامبرده نبوده و چنانچه اندک شباهتی داشته باشد باز بخیام است؛ آنهم فقط اسماً؛ که نام هر دو (عمر) بوده است؛ ولیکن در عین حال، از شعرای طراز اول دورهٔ سلاطین عثمانی است قصاید آبداری دارد؛ شامل اشعار سنجیده و محکم. در غزلسرائی، میان شعرای ترکی زبان از درجه دوّم بشمار میرود. مجموعه‌ای نیز در هجا از خود باقی گذاشته؛ بنام (سهام قضا) مقام ارجمندی بین امائل و اقران داشته. بسلطان مراد رابع منتسب بوده و بصحبت او نایل آمده است. بهرصورت، این گفتار او دلیل آنست که خیام در میان شعرا و ادبای ترک هم شهرت بسزائی داشته، تا آنجا که شاعر بلندپروازی، مانند نفعی که با زبان سرخ سر سبز بر باد داده و خود را بی‌مهابا نظیر خواجه شمرده امکان و احتمال رسیدن خویش را بپایهٔ خیام با تردید و احتیاط ادعا کرده و اطمینان نداشته که با بذل جهد هم بدان مقام عالی برسد و الحقّ که انصاف داده است.

۲

مرحوم؛ معلّم فیضی که در آذربایجان ایران تولّد یافته و در دورهٔ جوانی باسلامبول مهاجرت کرده و در آنجا به آموزگاری اشتغال ورزیده و یکی از عمّال فعّال انقلاب و تکامل ادبیات ترکیّه گردیده و باتّفاق یکی دیگر از ادبای معاصر خود؛ معلّم ناجی بیک، مکتب ادبی واحدی تشکیل و مسلک جـدیدی را تعقیب کرده و از این راه خدمات شایانی بادبیّات ترکیّه انجام داده و در نتیجه، مورد توقیر و احترام ادبا و شعرای ترک واقع گشته و بالاخره، در اسلامبول درگذشته، نخستین بار، در اوائل قرن چهاردهم هجری قمری، رسالهٔ مختصری بزبان ترکی دربارهٔ خیام نوشته و در آن قریب سی قطعه از رباعیات وی را درج کرده و این رباعی در روی جلد آن طبع شده است:–

  «ارباب کماله نقص بولمق مشکل
صحرای تعصّبده یورولمق مشکل»  
  خیامه تعرّض ایتمک آسان؛ امّا
خیام کبی سخنور اولمق مشکل!..»  

معلم فیضی، با این رباعی، تعصّبات جاهلانهٔ مخالفان و معارضان خیام را مورد مذمّت و ملامت قرار داده و ضمناً مراتب فضل و کمال او را ستوده و میگوید :«گرچه شما از پیمودن وادی تعصب خسته و فرسوده نمیشوید و از عناد و لجاجت در جستجوی این صحرای بی‌حاصل دست‌بردار نیستید؛ ولی در این تپه ضلالت هرچه بگردید به نتیجه‌ای نخواهید رسید؛ زیرا پیدا کردن عیب و نقص برای ارباب کمال امریست مشکل و هرچند تعرض بخیام و تجاوز بحریم احترام او جهة شما اصحاب حقد و حسد کار سهل و ساده‌ایست؛ ولیکن بپایهٔ او رسیدن و سخنوری مانند وی گشتن هنریست بسیار دشوار».

مرحوم فیضی، با معرّفی خیام بوسیله رباعیات او بادبا و فضلای ترکیه راه تازه‌ای برای تتبّع و پیشرفت بروی دانشمندان متجدّد و مستعدّتری مانند دکتر عبدالله جودت و حسین دانش و رضا فیلسوف گشوده است که بعداً شرح داده خواهد شد.

۳

شمس الّدین سامی بیک، در کتاب (قاموس الأعلام) که تألیف و طبع آنرا در سال ۱۳۱۶ بپایان رسانیده در دو مورد شرح حالی از خیام درج کرده؛ یکی در ماده (خیام) که مینویسد: «عمر خیام، از مشاهیر شعرای ایران و اعاظم حکما و صوفیان اسلام و نیشابوری بوده در علوم معقول و حکمت و تصوّف ید طولی داشته و رباعیاتش جامع انواع رموز و نکات و معانی دقیق فنّی و مشهور است حتّی ببعضی از زبانهای اروپائی هم ترجمه شده و برخی از رباعیات او را از ادبای معاصر ما: فیضی افندی طبع و منتشر کرده است»

«خیام، مورد احترام فوق‌العادهٔ سلطان سنجر سلجوقی بوده؛ حتی گفته‌اند که او را با خود بر تخت خویش مینشانده است. و او از شاگردان ابوالحسن اشعری و همدرس صاحب مدرسهٔ نظامیّه: نظام‌الملک مشهور بوده و مشارالیه او را در حوالی نیشابور اراضی بسیار بخشیده و او بدهقنت آن اراضی مشغول گشته و در تاریخ ۵۱۸ وفات یافته و این رباعی از جمله اشعار اوست:–

  «ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو!..
آن کس که گنه نکرد، چون زیست؟ بگو!..»  
  «من بد کنم و تو بد مکافات دهی؛
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو!..»  

چنانکه مشاهده میشود در این قسمت از بیانات سامی بیک راجع بخیام اشتباهاتی هست که معلوم نیست از کجا ناشی شده؛ زیرا بر طبق دلائل و مدارکی که موجود و در این مجموعه نیز مذکور است خیام صوفی نبوده و مظهر لطف سنجر واقع نشده و با او بر تخت ننشسته؛ بلکه سلطانی که اورا معزز و محترم داشته سلطان ملکشاه و آنکه او را با خود بر تخت خویش مینشانده شمس‌الملوک بوده و امکان نداشته که خیام از شاگردان ابوالحسن اشعری بوده باشد؛ چه آنکه بین دورهٔ حیات اشعری و خیام قریب صد سال فاصله هست.

مورد دیگری که شمس الّدین سامی بیک شرح حالی از خیام نوشته، مادهٔ (عمر) است که میگوید: «از مشاهیر شعرا و علما و حکمای ایران بوده، در حکمت و هیئت و سایر فنون ید طولی داشته، در قریه (دهک) از توابع دهستان (فیروز) از مضافات (استراباد) بدنیا آمده، از شیخ الأسلام ناصرالّدین محمّد منصور استاد حکیم سنائی و سایر مشاهیر عصر خود تحصیل علم و دانش کرده و عمر خود را در جوانی غالباً در بلخ و سپس در نیشابور گذرانده با حسن صبّاح رئیس ملاحدهٔ اسمعیلیّه نزد نظام‌الملک وزیر شهیر و صاحب مدرسه نظامیّه رفته در پاسخ پرسش از مرام آنان حسن صبّاح درخواست دخول در خدمت کرده و بحکمرانی همدان منصوب گردیده و عمر خیام بتقاضای مختصر مدد معاشی قناعت نموده تا بتواند بقیهٔ عمر خود را در نیشابور بگذراند در تمام عمر تأهّل اختیار نکرده و روزگار خود را با مطالعات علمی و ملاحظات فکری بسر برده، نزد ملوک و اکابر دوران خود قدر و اعتبار بسیار داشته؛ علی‌الخصوص سلطان سنجر سلجوقی او را پیش تخت خود بر کرسی مخصوصی مینشانده و با او صحبت میکرده. با آنکه از مناهی اجتناب مینموده پاره‌ای احوال فوق‌العاده ازوی نقل شده، اشعارش عبارتست از رباعیاتی که اکثر آنها متعلّق بحقایق علمیّه و حکمت و اخلاق است. و چون در برخی از آنها نسبت بافکار و عقاید اهل تعصّب پاره‌ای تعریضات مستهزانه مندرج است و در محاورات و مذاکرات نیز همین رویّه را پیش گرفته بعضی از اروپائیان اورا ولتر خاورزمین نامیده‌اند. رباعیات او بزبان انگلیسی و سایر السنه اروپائی ترجمه شده و از ادبای معاصر ما معلّم فیضی پارهٔ منتخبی از آنها را با ترجمهٔ ترکی منتشر ساخته. در ۵۱۵ و بروایتی در ۵۱۷ در نیشابور وفات یافته و این رباعی از اوست:–

  «گر گوهر طاعتت نسفتم هرگز ور گرد گنه ز رخ نرفتم هرگز؛  
  نومید نیم ز بارگاه کرمت؛ زیرا که یکی را دو نگفتم هرگز».  

ظاهراً، سامی بیک، قسمت عمده‌ای از این مطالب را از مجموعه (طربخانه) یار احمد رشیدی تبریزی گرفته و در ذیل ملخّصی از مجموعه مذکور تذکر داده شده که روایات رشیدی در موضوعهائی از قبیل (نام پدر خیام، تاریخ ولادت، مدت حیات، مولد و عدم تأهل او) با هیچیک از مآخذ معتبر موافق نبوده و صحیح بنظر نمیرسد.

۴

دکتر عبدالله جودت بیک که از ادبا و فضلای معاصر ترکیه و صاحب مجلهٔ (اجتهاد) و آثار دیگری از ترجمه و تألیف است، چهارصد و شصت و چهار رباعی را که مسیو نیکلا[۱] با ترجمهٔ فرانسوی آنها منتشر ساخته، بترکی ترجمه و در سال ۱۹۱۴ میلادی (۱۳۳۳ هجری قمری) بطبع رسانیده و بعداً یکصد و دوازده رباعی هم بر عدهٔ آنها افزوده و مجموعاً پانصد و هفتاد و شش رباعی با ترجمهٔ ترکی آنها در سال ۱۹۲۶ میلادی (۱۳۰۴ هجری شمسی) بوسیله کتابخانه (اقبال) در اسلامبول که صاحب آن آقای حسین اقبال از ایرانیان خیّر و مقیم اسلامبول بوده چاپ و منتشر کرده است.[۲]

دکتر عبدالله جودت، برای هر یک از این دو چاپ مقدّمهٔ جداگانه‌ای نوشته که مطالب عمدهٔ آنها از اقوال خاورشناسان گرفته شده؛ ولی در ضمن مقدّمهٔ چاپ دوم موضوعی را نقل کرده که چون تازگی دارد ذیلاً درج میشود:–

«در کتابخانه (نور عثمانیه)[۳] کتابی است خطّی که هفتصد سال پیش ازین نوشته شده و هنوز بطبع نرسیده است. این کتاب در فهرست کتابخانه مزبور تحت شمارهٔ ۳۱۰۳ بنام (جهان گشا فی‌التاریخ) ثبت گردیده است. مؤلّف این کتاب محمّد بهاءالّدین جوینی بوده و چنین معلوم میشود که از خویشاوندان نزدیک علاءالّدین جوینی مشهور و مؤلّف تاریخ (جهان گشای) است. این کتاب با خطّ تعلیق خوب و خوانا روی کاغذ ابریشمی نوشته شده و از طرف سلطان عثمان ثالث وقف گردیده و حاوی امضای واقف است».

«مبحثی، بیست صفحهٔ اخیر این کتاب را گرفته که عنوان آن اینست: «ذکر حسن صباح و تجدید او دعوت ملاحده را که آنرا دعوت جدید خوانند». همهٔ ایـن مبحث راجع است بمذهب و مشوار حسن صباح و سلطهٔ صد و هفتاد و یک سالهٔ او و احفاد و مریدانش و قلعهٔ الموت (آشیان عقاب) که با تسخیر آن از طرف هلاکو بسلطنت اسمعیلیّهٔ شرقی خاتمه داده شد و کتابهائی که در آنجا بوده است».

«محمد بهاءالدین جوینی، در این مبحث بحسن صبّاح و خیّام، هردو، بد و بیراه گفته؛ ولی در این ضمن، حقایقی را هم آشکار ساخته که تاکنون مستور بوده است. گفتار او را در این صحایف و سطور متعدد و مختلف میتوان بدین نحو خلاصه کرد:–»

«حسن صبّاح و عمر خیّام، هر دو، تخم واحدی را پاشیده‌اند؛ آنچه را که یکی در عالم افکار برپا ساخته (یعنی در واقع از بیخ و بن برانداخته) دیگری در عالم مادّیّات بوجود آورده (یعنی در حقیقت از بین برده است). هم عمر خیّام و هم حسن صبّاح هر دو بر فرمانروایان آسمانها و زمین تمرّد وعصیان نموده‌اند؛ منتهی، خیّام با علم و فکر مسلّح بوده و حسن صبّاح با خنجر و شمشیر و حشیش، تعبیهٔ سوق‌الجیشی خیام، تماماً، معنوی بوده و در عالم منطق و عقل سلیم پیش میرفته؛ ولی حسن صبّاح احکام خود را با قدرت مادّی و قوای جسمانی در عالم ارواح و اشباح پیش میبرده است».

دکتر عبدالله جودت، پس از یک سلسله اظهاراتی از طرف خود برمبنای همین تلخیصی که نموده، اضافه کرده که «از بیانات محمّد بهاء الّدین چنین فهمیده میشود که او در اردوئی که از جانب هلاکو مأمور محاصره و تسخیر قلعه الموت بوده سمت نویسندگی داشته و هنگام تسلیم گرفتن قلعه از جمله نخستین کسانی بوده که داخل آنجا شده‌اند و بمجرد ورود و پیش از مبادرت بهر کاری خود را بکتابخانهٔ قلعه رسانیده و شروع بمطالعه و تدقیق افکار و فلسفه دینی و سیاسی (باطنیان) کرده و بهر صورت، بنای نظریّات خود را بر اساس قناعت حاصل از مطالعه این آثار گذاشته است».

در حال حاضر، وسیله‌ای در دسترس نگارنده نیست تا بتواند بتوسّط آن در بارهٔ این کتاب (جهان گشا فی التاریخ) که دکتر عبدالله جودت تعریف کرده بعمل بیاورد ولی بسیار محتمل است که این کتاب نسخه‌ای از همان (تاریخ جهان گشا) تألیف علاءالّدین عطا ملک جوینی بوده و کاتب آن بهاء‌الّدین محمّد نامی از جوینیان باشد و چون مطابق معمول اسم خود را در آخر کتاب نوشته بوده این قضیّه موجب اشتباه دکتر عبدالله جودت و منتهی به نتیجه‌ای گردیده که او بروفق تمایلات شخصی خود گرفته؛ منتهی آنکه رنگ و روغن «تلخیص بیانات محمد بهاءالّدین» هم بدانها داده است. این احتمال بسیار قویست؛ چه؟ بسیار بعید است که از جوینیان نزدیک بهم دو نفر در یک عهد و در یک موضوع دو کتاب نوشته و نام هر دو را (جهان گشا) گذاشته باشند و قویتر از آن، احتمال اینست که نویسندگان قسم دوم (المنجد) روایت خود را راجع باینکه «خیّام به حسن صبّاح پیوسته» بشرحی که قبلاً نوشته شده از همین اجتهاد اشتباه آمیز دکتر عبدالله جودت گرفته باشند؛ زیرا که این مطلب در مآخذ معتبر دیگر بنظر نرسیده و سایر ادلّهٔ عدم صحّت آن هم در موقع خود مشروحاً بیان خواهد شد.

۵

مرحوم حسین دانش بیک که نام و نشان اصلی او میرزا حسین خان دانش و اصلاً ایرانی و زادگاه او اصفهان بوده و در سال ۱۲۸۶ تولّد و در سنه ۱۳۶۲ هجری قمری وفات یافته و در عنفوان جوانی باسلامبول مهاجرت کرده و در آنجا پس از تکمیل تحصیلات رحل اقامت افکنده و بتدریس ادبیات در آموزشگاههای عالی اشتغال ورزیده و در فنّ خود، حقاً، استاد بود، بشرکت فیلسوف ماسوف علیه شاد روان دکتر رضا توفیق بیک که در سال ۱۸۶۹ تولّد و در سنهٔ ۱۹۴۹ میلادی وفات یافته و علاوه بر مقام ارجمندی که در علم و حکمت داشت، در ادبیات السنهٔ ثلثه (ترکی، فارسی، عربی) نیز، استاد متبحری بود، سیصد و نود و پنج رباعی از رباعیات منسوب بخیّام را، نثراً، بزبان ترکی اسلامبولی ترجمه کرده و تحت عنوان (رباعیّات عمر خیّام) در سال ۱۳۴۰ هجری قمری (۱۹۲۲ میلادی) بتوسط همان کتابخانهٔ اقبال که مجموعهٔ دکتر عبدالله جودت را چاپ و منتشر ساخته، بطبع رسانیده و انتشار داده‌اند.

این مجموعه نفیس، دارای مقدّمه‌ایست مفصل و در دو قسم؛ قسم اول که مانند ترجمهٔ رباعیّات ، اثر خامهٔ مرحوم دانش میباشد، راجع است به هویّت و شرح حال خیّام، پایهٔ او در شعر و شاعری، سبک او در رباعیّات، انتقاد افسانه‌هائی که دربارهٔ او شایع است، جرح و ردّ رباعیّاتی که بنظر ایشان از او نبوده و باو نسبت داده شده، ترجمه‌هائی که از رباعیّات خیّام بالسنهٔ دیگر شده، افکار و عقاید خاورشناسان و ادبای مغرب زمین در بارهٔ وی و غیر ذلک. قسم دوّم که بقلم شادروان رضا فیلسوف بسلک تحریر کشیده شده، حاوی شرح مفصّل و مشبعی است؛ مبنی بافکار و عقاید فلسفی خیّام در یک مقدمه و شش قسمت و یک تتمّه و رباعیّاتی را هم که انتخاب کرده‌اند و از طرف مرحوم دانش بزبان ترکی ترجمه شده باقسام آتی تقسیم شده است؛ رباعیّات بر طبق مسلک لاادریه، رباعیّات راجع بانقلاب عالم، رباعیّات مبنی بر انکار مطلق (نیهیلیزم)، رباعیّات بدبینانه، رباعیّات مروّج خوشگذرانی (اُپُرتونیزم)، رباعیّات جبری (فاتالیست)، رباعیّات لاابالیانه، رباعیّات متفرّقه، رباعیّاتی که از خیّام بودن آنها مشکوک است.

مرحوم رضا فیلسوف، که شیفتهٔ ادبیّات فارسی بوده و در بسیاری از آثار و گفتار خود این عشق و علاقهٔ خویش را با عبارات شاعرانه‌ای بیان کرده، مقدّمهٔ قسم دوّم را که بکلک اوست با این شرح شیوا شروع میکند:–

«حکیم نیشابوری – غیاث‌الّدین ابوالفتح؛ عمر بن ابراهیم الخیّام – برحسب یک سلسله وثائق جدّی و جدیدی که راجع بزندگانی او بدست آورده و در ترجمه حال او نگاشته‌ایم، این مرد فوق‌العاده، چنانکه متخصص علوم ریاضی و فلسفی بوده، در فنّ شاعری نیز مقام شامخی را احراز کرده و درعین حال، متفکّری است محقّق؛ حتی بر طبق مسلک مخصوصی و موافق اصول، آثار فلسفی صرفی هم بسلک تحریر کشیده است و نیز بطور قطع معلوم و مسلّم شده است که علمای متشرّع را درس حکمت داده است بنابراین، او تنها متفکر[۴] نبوده؛ بلکه باید، بتمام معنی، فیلسوفی صاحب مسلکی هم شمرده شود».

«او، در فنّ شاعری متفنّن (آماتر)[۵] مانده؛ یعنی مانند شعرای مشهور دیگر ایران؛ شاعری را پیشه خود نساخته؛ بلکه بمحض پیروی از اقتضای طبع و ایجاب ذوق خویش شعر می‌گفته ولی اشعاری که گفته است، برحسب تقدیر ناقدان صنعت و هنر، از بهترین نمونه‌های شعری بشمار میرود. و چون بشکل نظمی دیگری غیر از رباعی توجّه ننموده و اساساً شعر زیادی هم نساخته است بدین سبب، در کشور خود و در نظر معاصران و اخلافش، چنانکه شاید و باید، مورد تقدیر واقع نشده و شاعری از درجه سوم و چهارم شناخته شده است»

«در فصول گذشته، راجع بشهرت شگفت انگیز خیّام، پارهٔ توضیحات مفید داده شده؛ امروزه روز، ادبای مغرب زمین، مفتون همان رباعیّاتی هستند؛ که این مرد، بمحض امتثال ذوق خـود، سروده است. و بسرایندهٔ این رباعیّات، بعنوان یکی از بزرگترین شعرای جهان، درود فرستاده و نام نامی او را گرامی میدارند و بدین جهة هم، این عالم فیلسوف، در قرنهای اخیر، ببک شهرت شایع و جهان گیری نایل آمده است و مخصوصاً، این نکته دربارهٔ او شایان دقت است که علّت اصلی این اشتهار وی آثار علمی او نبوده؛ بلکه فقط از لحاظ اینکه شاعری حکیم بوده، احراز این همه شهرت و محبوبیّت نموده است».

«احراز این شاعر حکیم، این چنین مقام شامخی را، هم در علم و حکمت و هم در شعر و صنعت، توأماً، در واقع و جدّاً، شایان حیرت است؛ باوجود این، تعجّب زیادی هم نباید کرد؛ زیرا در عین آنکه امثالش کمیابست، بکلّی نایاب نیست و برای یک نفر ایرانی، آنهم ایرانی اصیل، استطاعت شاعری استعدادیست فطری و بلکه شاعر بودن مقتضای مزاج هر فردی ایرانی نژاد است. این استعداد برای او یک موهبت چنان عرفی است؛ که نه تنها ریاضی‌دان و ستاره‌شناس و حکیم بودن؛ بلکه عطّاری و بقّالی و امثال اینها نیز، باعث عطالت این قریحهٔ ارثی او نگشته و آنرا از کار نمیاندازد؛ حتی میتوان گفت که در آهنگ زبان فارسی، اصلاً نوعی از فسون تأثیر است که شباهت تامّی بشعر دارد. و بعقیدهٔ من، قدرت سخن راندن با زبان فصیح فارسی عین استطاعت نامزدی است برای شاعری. و از این رو، در میان طبقهٔ عوام فارسی زبانان نیز، شاعران بنام بسیاری بوجود آمده‌اند. شاعران امّی بر کنار، یک نفر ایرانی روشن فکر – یا باصطلاح قدیم – یک تن ایرانی بامعرفت، هرچند که شاعری را پیشه خود نساخته باشد بازهم بوسیلهٔ سرودن یکی دو قطعه، غزل، رباعی و یا لااقلّ بواسطه گفتن چند فردی این استعداد غریزی خود را بمنصهٔ ظهور میرساند؛ چنانکه بزرگانی مانند ابن‌سینا، فخررازی، خواجه نصیرالّدین طوسی و بسیاری دیگر از این قبیل دهات و نوابغ هم که در علوم و فنون فلسفی، طبّی، طبیعی، ریاضی و غیره از دانشمندان ممتاز و مستثنای عالم بشمار میروند، گاهگاهی، از گفتن شعر خودداری نتوانسته و اشعار نغز و پر مغز و زیبائی هم ساخته‌اند. عمر خیّام نیز، یکی از خوارق منسوب بدین صنف ممتاز بوده و در میان این طبقه از نوابغ ایران شخص منحصر بفردی را بوجود نیاورده است».

در تألیف و تصنیف این کتاب زحمت زیادی کشیده شده و دقّت کاملی بعمل آمده و سلیقهٔ ممتازی بکار رفته است. الحقّ، تا آن تاریخ چنین مجموعهٔ جامعی در شرق بی‌نظیر بوده است؛ ولی از آن ببعد که بیش از چهل سال است تتبّعات و تحقیقات دیگری هم صورت گرفته و مطالب تازه‌ای نیز بدست آمده است لذا در این مجموعه هم از آن اثر نفیس بقدر لزوم و هم از آثار جدید تا آنجا که در دسترس بوده و بنظر نگارنده رسیده استفاده شده و هر جا که مطلبی عیناً اقتباس گردیده از ذکر مآخذ آن خودداری نشده است.

شادروان حسین دانش این کتاب را پس از حذف آنچه بقلم مرحوم رضا فیلسوف بوده و تغییرات دیگری در سال ۱۳۴۶ هجری قمری (۱۹۲۷ میلادی) بتوسط همان کتابخانه اقبال مجدداً بچاپ رسانیده و منتشر ساخته است.

۶

از ادبا و فضلای معاصر ترکیه آقای عبدالباقی کل پینارلی[۶] مجموعه طربخانهٔ یاراحمد رشیدی تبریزی را که ما در مبحث (خیّام و مأخذهای فارسی) از آن بقدر کافی سخن رانده‌ایم بانضمام (رساله‌ای در علم کلیّات) و خطبهٔ عربی شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا و ترجمهٔ فارسی آن از طرف خیام، در سال ۱۳۳۲ شمسی در اسلامبول چاپ و منتشر کرده است.

آقای کل پینارلی در پیدا کردن نسخ طربخانه و تصحیح آن و تنقیح رباعیات، زحمت زیادی کشیده و مقدّمه‌ای در اول و ملاحظاتی در آخر طربخانه و ترجمهٔ همهٔ آنها را بزبان ترکی و بخط جدید ترکیه اضافه کرده‌اند و بنابر آنچه در مقدّمه نوشته‌اند از مجموعهٔ طربخانه در کتابخانه‌های عمومی اسلامبول پنج نسخه سراغ گرفته و فقط بدو نسخه از آنها دست یافته‌اند. از آن پنج نسخه، یکی در کتابخانه دانشگاه اسلامبول، در قسمت نسخ خطّی فارسی بشماره ۵۹۳ جزو مجموعه‌ای مرکب از لمعات عراقی و رباعیات خواجه افضل کاشانی و مصباح الأرواح احمد نخجوانی و زادالمسافرین سیّد حسینی و نصایح مولوی و سعادتنامه و روشنائی‌نامه ناصر خسرو و دستور نامه حکیم نزاری بوده و تاریخ تحریر این مجموعه در ذیل لمعات عراقی رمضان سنه ۸۹۵ نوشته شده است آقای کل پینارلی این نسخه را اساس چاپ خود قرار داده‌اند.

دوّم، نسخه‌ای که در همان کتابخانهٔ دانشگاه و در همان قسمت نسخ خطّی فارسی بشماره ۱۳۷۰ در سی و پنج ورق و منحصر به طربخانه بوده است.

سوم، نسخه‌ای که در همان کتابخانهٔ دانشگاه اسلامبول، در قسمت نسخ خطّی فارسی بشمارهٔ ۴۲۱ جزو مجموعهٔ شامل مقطّعات ابن یمین و دستورنامهٔ حکیم نزاری و رسالهٔ حسن ودل و حکایت گوی و چوگان عارفی و رباعیّات بابا افضل کاشانی بوده است؛ ولی رباعیّات خیام را با مقطّعات ابن یمین از مجموعه بریده و برداشته‌اند و مجموعه را مجدداً با همان جلد سابق خود مجلّد ساخته‌اند.

چهارم، نسخه‌ای که مرحوم میرزا محمّد علیخان تربیت در کتاب (دانشمندان آذربایجان) نگاشته است که در کتابخانه (نورعثمانی) اسلامبول هست. این نسخه در فهرست کتابخانهٔ مزبور بشماره ۳۸۹۵ و بعنوان (رباعیّات تبریزی) و مؤلفش بنام (یاراحمد بن الحسین الرشیدی المشتهر بالّتبریزی) ثبت شده است.

پنجم، نسخه‌ایست که در فهرست همان کتابخانه (نورعثمانی) اسلامبول تحت شمارهٔ ۳۸۹۲ ثبت گردیده و محتمل است که آنهم نسخه‌ای از طربخانه باشد؛ ولی در فهرست فقط بعنوان (رباعیّات خیّام) قید شده است.

موقعی که آقای کل پینارلی بکتابخانهٔ (نورعثمانی) مراجعه کرده‌اند، این دو نسخهٔ اخیر در آنجا نبوده و بطوریکه تذکّر داده‌اند از طرف دولت ترکیه بمناسبت جنگ جهانگیر دوّم برای نگهداری در جزو کتابهای کمیاب و نفیس دیگر در جای مصونتر و مأمونتری از میان کتب کتابخانهٔ مذکور برداشته شده و هنوز بجای خود برنگردانده بوده‌اند و از این جهة آقای کل پینارلی بملاحظهٔ این دو نسخه موفّق نگردیده‌اند.


  1. مسیو ژ. ب. نیکلا که مدت ممتدی مترجم اول سفارت فرانسه در ایران بوده، رباعیات خیام را در تهران جمع‌آوری و با ترجمه فرانسوی آنها در سال ۱۸۶۷ میلادی بدستور ناپولئون سوم در مطبعه دولتی پاریس چاپ و منتشر کرده.
  2. ترجمه‌ها منثور و نام مجموعه «رباعیات خیام و تورکجه ترجمه لری» است یعنی؛ رباعیات خیام و ترجمه ترکی آنها.
  3. کتابخانه نور عثمانیه از کتابخانه‌های معروف اسلامبول است.
  4. Penseur
  5. Amateur
  6. این دو کلمه در ترکیه سابقاً با خطوط اسلامی (گول پینارلی) با واوی در کل و کافی در پینار و سه نقطه روی آن کاف نوشته میشد و آن کاف را (صاغر کاف) یعنی کاف کر و لال مینامیدند که خوانده نمیشد و فقط علامت آن بود که نون قبل از آن باغنه تلفظ میشود مانند (ینکی دنیا) و(منکا) و(سنکا) و امثال اینها؛ ولی ما برای سهولت و صحت تلفظ در زبان فارسی و بر طبق آنچه فعلاً با خط جدید ترکیه نوشته میشود (کل پینارلی) بقلم آوردیم.