ملک الشعرا بهار (غزلیات)/یا که به راه آرم این صید دل رمیده را

از ویکی‌نبشته
ملک الشعرا بهار (غزلیات) از ملک الشعرا بهار
(یا که به راه آرم این صید دل رمیده را)
  یا که به راه آرم این صید دل رمیده را یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را  
  یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را  
  کودک اشک من شود خاک‌نشین ز ناز تو خاک‌نشین چرا کنی کودک نازدیده را؟  
  چهره به زر کشیده‌ام، بهر تو زر خریده‌ام خواجه! به هیچ‌کس مده بنده‌ی زر خریده را  
  گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی کی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را؟  
  گر دو جهان هوس بود، بی‌تو چه دسترس بود؟ باغ ارم قفس بود، طایر پر بریده را  
  جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را  
  خیز، بهار خون‌جگر! جانب بوستان گذر تا ز هزار بشنوی قصه‌ی ناشنیده را