ملک الشعرا بهار (رباعیات)/افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست

از ویکی‌نبشته
ملک الشعرا بهار (رباعیات) از ملک الشعرا بهار
(افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست)
  افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست فریاد که فریادرسی پیدا نیست  
  بس لابه نمودیم و کس آواز نداد پیداست که در خانه کسی پیدا نیست  
  ما درس صداقت و صفا می‌خوانیم آیین محبت و وفا می‌دانیم  
  زین بی‌هنران سفله ای دل! مخروش کنها همه می‌روند و ما می‌مانیم