محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه)/مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد
ظاهر
مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد | که از غروب و طلوعش دو شهر زیر و زبر شد | |||||
ازین دیار سفر کرد و کشت اهل وفا را | در آن دیار ستاد و بلای اهل نظر شد | |||||
ز سیل فرقتش این بوم جای سیل شد ارچه | ز برق طلعتش آن خطه هم محل خطر شد | |||||
ز بلدهی که عنان تافت غصه تاخت به آنجا | به کشوری که وطن ساخت عاقبت به سفر شد | |||||
درخت عشق درین شهر شد نهال خزان بین | نهال فتنه در آن ملک نخل تازه ثمر شد | |||||
در این دو مملکت از پرتو خروج و ظهورش | بلیهی تیغ دودم گشت و فتنهی تیر دوسر شد | |||||
چو بر رکاب نهاد آن سوار پای غریمت | ز شهر بند سکون محتشم دو اسبه بدر شد |