| | | | | | |
|
من نه آن صیدم که بودم پاسدار اکنون مرا |
|
ورنه شهبازی ز چنگت میکشد بیرون مرا |
|
|
زود میبینی رگ جانم به چنگ دیگری |
|
گر نوازش میکنی زین پس به این قانون مرا |
|
|
آن که دی بر من کشید از غمزه صد شمشیر تیز |
|
تا تو واقف میشود میافکند در خون مرا |
|
|
آن که دوش از پیش چشم ساحرش بگریختم |
|
تا تو مییابی خبر میبندد از افسون مرا |
|
|
آن که در دل خیل وسواسش پیاپی میرسد |
|
تا تو خود را میرسانی میکند مجنون مرا |
|
|
آن که از یک حرف مستم کرد اگر گوید دو حرف |
|
میتواند کرد مدهوش از لب میگون مرا |
|
|
آن گران تمکین که من دیدم همانا قادر است |
|
کز تو بار عاشقی بر دل نهد افزون مرا |
|
|
گر به آن خورشیدرو یک ذره خود را میدهم |
|
میبرد در عزت از رغم تو بر گردون مرا |
|
|
چون گریزم محتشم گر آن بت زنجیر موی |
|
پای دل بندد پس از تحقیق این مضمون مرا |
|