محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه)/شدم از گریه نابینا چراغ دیدهی من کو
ظاهر
شدم از گریه نابینا چراغ دیدهی من کو | سیه گزدید بزمم شمع مجلس دیدهی من کو | |||||
عنان بخت هر بی دل که بینی دلبری دارد | نگهدار عنان بخت بر گردیدهی من کو | |||||
به میزان نظر طور بتان را جمله سنجیدم | ندیدم یک کران تمکین بت سنجیدهی من کو | |||||
بود دامن به دست صد خس این گلهای رعنا را | گل یکرنگ دامن از خسان برچیدهی من کو | |||||
چو مجنونی ببینی در بیابانها بپرس ای مه | که مجنون بیابان گرد محنت دیدهی من کو | |||||
چو ناوک خورده صیدی را تنی بسمل بگو با خود | که صید زخمی در خاک و خون غلطیدهی من کو | |||||
ز اشک محتشم افتاد شور اندر جهان بی تو | تو خود هرگز نگفتی عاشق شوریدهی من کو |