محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه)/به دعوی آمده ترکی که صید خود کندم
ظاهر
به دعوی آمده ترکی که صید خود کندم | دل از تو میکنم ای بت خدا مدد کندم | |||||
مرا تو کشتهای و بر سرم ستاده کسی | که یک فسون ز لبش زنده ابد کندم | |||||
عجب که با همه عاشق کشی حسد نبری | که آن مسیح نفس روح در جسد کندم | |||||
مرا زیاده ز حد کرده است با خود نیک | رسیده کار به آن هم که با تو بد کندم | |||||
قبول خاطر او گشتهام به ترک درت | چنان نکرده قبولم که باز رد کندم | |||||
فلک که سکه عشقش به نام من زده است | عجب که باز به عشق تو نامزد کندم | |||||
چو محتشم خط آزادی از تو میگیرم | که او ز خیل غلامان به این سند کندم |