مثنوی معنوی/یافتن رسول روم امیرالممنین عمر را رضیالله عنه خفته به زیر درخت
ظاهر
آمد او آنجا و از دور ایستاد | مر عمر را دید و در لرز اوفتاد | |||||
هیبتی زان خفته آمد بر رسول | حالتی خوش کرد بر جانش نزول | |||||
مهر و هیبت هست ضد همدگر | این دو ضد را دید جمع اندر جگر | |||||
گفت با خود من شهان را دیدهام | پیش سلطانان مه و بگزیدهام | |||||
از شهانم هیبت و ترسی نبود | هیبت این مرد هوشم را ربود | |||||
رفتهام در بیشهی شیر و پلنگ | روی من زیشان نگردانید رنگ | |||||
بس شدستم در مصاف و کارزار | همچو شیر آن دم که باشد کارزار | |||||
بس که خوردم بس زدم زخم گران | دل قویتر بودهام از دیگران | |||||
بیسلاح این مرد خفته بر زمین | من به هفت اندام لرزان چیست این | |||||
هیبت حقست این از خلق نیست | هیبت این مرد صاحب دلق نیست | |||||
هر که ترسید از حق او تقوی گزید | ترسد از وی جن و انس و هر که دید | |||||
اندرین فکرت به حرمت دست بست | بعد یک ساعت عمر از خواب جست | |||||
کرد خدمت مر عمر را و سلام | گفت پیغامبر سلام آنگه کلام | |||||
پس علیکش گفت و او را پیش خواند | ایمنش کرد و به پیش خود نشاند | |||||
لاتخافوا هست نزل خایفان | هست در خور از برای خایف آن | |||||
هر که ترسد مر ورا ایمن کنند | مر دل ترسنده را ساکن کنند | |||||
آنک خوفش نیست چون گویی مترس | درس چهدهی نیست او محتاج درس | |||||
آن دل از جا رفته را دلشاد کرد | خاطر ویرانش را آباد کرد | |||||
بعد از آن گفتش سخنهای دقیق | وز صفات پاک حق نعم الرفیق | |||||
وز نوازشهای حق ابدال را | تا بداند او مقام و حال را | |||||
حال چون جلوهست زان زیبا عروس | وین مقام آن خلوت آمد با عروس | |||||
جلوه بیند شاه و غیر شاه نیز | وقت خلوت نیست جز شاه عزیز | |||||
جلوه کرده خاص و عامان را عروس | خلوت اندر شاه باشد با عروس | |||||
هست بسیار اهل حال از صوفیان | نادرست اهل مقام اندر میان | |||||
از منازلهای جانش یاد داد | وز سفرهای روانش یاد داد | |||||
وز زمانی کز زمان خالی بدست | وز مقام قدس که اجلالی بدست | |||||
وز هوایی کاندرو سیمرغ روح | پیش ازین دیدست پرواز و فتوح | |||||
هر یکی پروازش از آفاق بیش | وز امید و نهمت مشتاق بیش | |||||
چون عمر اغیاررو را یار یافت | جان او را طالب اسرار یافت | |||||
شیخ کامل بود و طالب مشتهی | مرد چابک بود و مرکب درگهی | |||||
دید آن مرشد که او ارشاد داشت | تخم پاک اندر زمین پاک کاشت |