مثنوی معنوی/معشوق را زیر چادر پنهان کردن جهت تلبیس و بهانه گفتن زن کی ان کید کن عظیم

از ویکی‌نبشته
دفتر چهارم مثنوی از مولوی
(معشوق را زیر چادر پنهان کردن جهت تلبیس و بهانه گفتن زن کی ان کید کن عظیم)
  چادر خود را برو افکند زود مرد را زن ساخت و در را بر گشود  
  زیر چادر مرد رسوا و عیان سخت پیدا چون شتر بر نردبان  
  گفت خاتونیست از اعیان شهر مر ورا از مال و اقبالست بهر  
  در ببستم تا کسی بیگانه‌ای در نیاید زود نادانانه‌ای  
  گفت صوفی چیستش هین خدمتی تا بر آرم بی‌سپاس و منتی  
  گفت میلش خویشی و پیوستگیست نیک خاتونیست حق داند که کیست  
  خواست دختر را ببیند زیر دست اتفاقا دختر اندر مکتبست  
  باز گفت ار آرد باشد یا سبوس می‌کنم او را به جان و دل عروس  
  یک پسر دارد که اندر شهر نیست خوب و زیرک چابک و مکسب کنیست  
  گفت صوفی ما فقیر و زار و کم قوم خاتون مال‌دار و محتشم  
  کی بود این کفو ایشان در زواج یک در از چوب و دری دیگر ز عاج  
  کفو باید هر دو جفت اندر نکاح ورنه تنگ آید نماند ارتیاح