| | | | | | |
|
هم بدان تیغش بفرمود او قصاص |
|
کی کند مکرش ز علم حق خلاص |
|
|
حلم حق گرچه مواساها کند |
|
لیک چون از حد بشد پیدا کند |
|
|
خون نخسپد درفتد در هر دلی |
|
میل جست و جوی و کشف مشکلی |
|
|
اقتضای داوری رب دین |
|
سر بر آرد از ضمیر آن و این |
|
|
کان فلان چون شد چه شد حالش چه گشت |
|
همچنانک جوشد از گلزار کشت |
|
|
جوشش خون باشد آن وا جستها |
|
خارش دلها و بحث و ماجرا |
|
|
چونک پیداگشت سر کار او |
|
معجزه داود شد فاش و دوتو |
|
|
خلق جمله سر برهنه آمدند |
|
سر به سجده بر زمینها میزدند |
|
|
ما همه کوران اصلی بودهایم |
|
از تو ما صد گون عجایب دیدهایم |
|
|
سنگ با تو در سخن آمد شهیر |
|
کز برای غزو طالوتم بگیر |
|
|
تو به سه سنگ و فلاخن آمدی |
|
صد هزاران مرد را بر هم زدی |
|
|
سنگهایت صدهزاران پاره شد |
|
هر یکی هر خصم را خونخواره شد |
|
|
آهن اندر دست تو چون موم شد |
|
چون زرهسازی ترا معلوم شد |
|
|
کوهها با تو رسایل شد شکور |
|
با تو میخوانند چون مقری زبور |
|
|
صد هزاران چشم دل بگشاده شد |
|
از دم تو غیب را آماده شد |
|
|
و آن قویتر زان همه کین دایمست |
|
زندگی بخشی که سرمد قایمست |
|
|
جان جملهی معجزات اینست خود |
|
کو ببخشد مرده را جان ابد |
|
|
کشته شد ظالم جهانی زنده شد |
|
هر یکی از نو خدا را بنده شد |
|