مثنوی معنوی/حجت منکران آخرت و بیان ضعف آن حجت زیرا حجت ایشان به دین باز میگردد کی غیر این نمیبینیم
ظاهر
حجتش اینست گوید هر دمی | گر بدی چیزی دگر هم دیدمی | |||||
گر نبیند کودکی احوال عقل | عاقلی هرگز کند از عقل نقل | |||||
ور نبیند عاقلی احوال عشق | کم نگردد ماه نیکوفال عشق | |||||
حسن یوسف دیدهی اخوان ندید | از دل یعقوب کی شد ناپدید | |||||
مر عصا را چشم موسی چوب دید | چشم غیبی افعی و آشوب دید | |||||
چشم سر با چشم سر در جنگ بود | غالب آمد چشم سر حجت نمود | |||||
چشم موسی دست خود را دست دید | پیش چشم غیب نوری بد پدید | |||||
این سخن پایان ندارد در کمال | پیش هر محروم باشد چون خیال | |||||
چون حقیقت پیش او فرج و گلوست | کم بیان کن پیش او اسرار دوست | |||||
پیش ما فرج و گلو باشد خیال | لاجرم هر دم نماید جان جمال | |||||
هر که را فرج و گلو آیین و خوست | آن لکم دین ولی دین بهر اوست | |||||
با چنان انکار کوته کن سخن | احمدا کم گوی با گبر کهن |