مثنوی معنوی/جواب آن مثل کی منکران گفتند از رسالت خرگوش پیغام به پیل از ماه آسمان
ظاهر
| سر آن خرگوش دان دیو فضول | که به پیش نفس تو آمد رسول | |||||
| تا که نفس گول را محروم کرد | ز آب حیوانی که از وی خضر خورد | |||||
| بازگونه کردهای معنیش را | کفر گفتی مستعد شو نیش را | |||||
| اضطراب ماه گفتی در زلال | که بترسانید پیلان را شغال | |||||
| قصهی خرگوش و پیل آری و آب | خشیت پیلان ز مه در اضطراب | |||||
| این چه ماند آخر ای کوران خام | با مهی که شد زبونش خاص و عام | |||||
| چه مه و چه آفتاب و چه فلک | چه عقول و چه نفوس و چه ملک | |||||
| آفتاب آفتاب آفتاب | این چه میگویم مگر هستم بخواب | |||||
| صد هزاران شهر را خشم شهان | سرنگون کردست ای بد گمرهان | |||||
| کوه بر خود میشکافد صد شکاف | آفتابی از کسوفش در شغاف | |||||
| خشم مردان خشک گرداند سحاب | خشم دلها کرد عالمها خراب | |||||
| بنگرید ای مردگان بی حنوط | در سیاستگاه شهرستان لوط | |||||
| پیل خود چه بود که سه مرغ پران | کوفتند آن پیلکان را استخوان | |||||
| اضعف مرغان ابابیلست و او | پیل را بدرید و نپذیرد رفو | |||||
| کیست کو نشنید آن طوفان نوح | یا مصاف لشکر فرعون و روح | |||||
| روحشان بشکست و اندر آب ریخت | ذره ذره آبشان بر میگسیخت | |||||
| کیست کو نشنید احوال ثمود | و آنک صرصر عادیان را میربود | |||||
| چشم باری در چنان پیلان گشا | که بدندی پیلکش اندر وغا | |||||
| آنچنان پیلان و شاهان ظلوم | زیر خشم دل همیشه در رجوم | |||||
| تا ابد از ظلمتی در ظلمتی | میروند و نیست غوثی رحمتی | |||||
| نام نیک و بد مگر نشنیدهاید | جمله دیدند و شما نادیدهاید | |||||
| دیده را نادیده میآرید لیک | چشمتان را وا گشاید مرگ نیک | |||||
| گیر عالم پر بود خورشید و نور | چون روی در ظلمتی مانند گور | |||||
| بی نصیب آیی از آن نور عظیم | بستهروزن باشی از ماه کریم | |||||
| تو درون چاه رفتستی ز کاخ | چه گنه دارد جهانهای فراخ | |||||
| جان که اندر وصف گرگی ماند او | چون ببیند روی یوسف را بگو | |||||
| لحن داودی به سنگ و که رسید | گوش آن سنگین دلانش کم شنید | |||||
| آفرین بر عقل و بر انصاف باد | هر زمان والله اعلم بالرشاد | |||||
| صدقوا رسلا کراما یا سبا | صدقوا روحا سباها من سبا | |||||
| صدقوهم هم شموس طالعه | یومنوکم من مخازی القارعه | |||||
| صدقوهم هم بدور زاهره | قبل ان یلقوکم بالساهره | |||||
| صدقوهم هم مصابیح الدجی | اکرموهم هم مفاتیح الرجا | |||||
| صدقوا من لیس یرجو خیرکم | لا تضلوا لا تصدوا غیرکم | |||||
| پارسی گوییم هین تازی بهل | هندوی آن ترک باش ای آب و گل | |||||
| هین گواهیهای شاهان بشنوید | بگرویدند آسمانها بگروید | |||||