مثنوی معنوی/تمثیل صابر شدن ممن چون بر شر و خیر بلا واقف شود
ظاهر
| سگ شکاری نیست او را طوق نیست | خام و ناجوشیده جز بیذوق نیست | |||||
| گفت نخود چون چنینست ای ستی | خوش بجوشم یاریم ده راستی | |||||
| تو درین جوشش چو معمار منی | کفچلیزم زن که بس خوش میزنی | |||||
| همچو پیلم بر سرم زن زخم و داغ | تا نبینم خواب هندستان و باغ | |||||
| تا که خود را در دهم در جوش من | تا رهی یابم در آن آغوش من | |||||
| زانک انسان در غنا طاغی شود | همچو پیل خواببین یاغی شود | |||||
| پیل چون در خواب بیند هند را | پیلبان را نشنود آرد دغا | |||||