مثنوی معنوی/بیان آنک هر کس را نرسد مثل آوردن خاصه در کار الهی
ظاهر
| کی رسدتان این مثلها ساختن | سوی آن درگاه پاک انداختن | |||||
| آن مثل آوردن آن حضرتست | که بعلم سر و جهر او آیتست | |||||
| تو چه دانی سر چیزی تا تو کل | یا به زلفی یا به رخ آری مثل | |||||
| موسیی آن را عصا دید و نبود | اژدها بد سر او لب میگشود | |||||
| چون چنان شاهی نداند سر چوب | تو چه دانی سر این دام و حبوب | |||||
| چون غلط شد چشم موسی در مثل | چون کند موشی فضولی مدخل | |||||
| آن مثالت را چو اژدرها کند | تا به پاسخ جزو جزوت بر کند | |||||
| این مثال آورد ابلیس لعین | تا که شد ملعون حق تا یوم دین | |||||
| این مثال آورد قارون از لجاج | تا فرو شد در زمین با تخت و تاج | |||||
| این مثالت را چو زاغ و بوم دان | که ازیشان پست شد صد خاندان | |||||