مثنوی معنوی/بوجود آمدن موسی و آمدن عوانان به خانهی عمران و وحی آمدن به مادر موسی کی موسی را در آتش انداز
ظاهر
| خود زن عمران که موسی برده بود | دامن اندر چید از آن آشوب و دود | |||||
| آن زنان قابله در خانهها | بهر جاسوسی فرستاد آن دغا | |||||
| غمز کردندش که اینجا کودکیست | نامد او میدان که در وهم و شکیست | |||||
| اندرین کوچه یکی زیبا زنیست | کودکی دارد ولیکن پرفنیست | |||||
| پس عوانان آمدند او طفل را | در تنور انداخت از امر خدا | |||||
| وحی آمد سوی زن زان با خبر | که ز اصل آن خلیلست این پسر | |||||
| عصمت یا نار کونی باردا | لا تکون النار حرا شاردا | |||||
| زن بوحی انداخت او را در شرر | بر تن موسی نکرد آتش اثر | |||||
| پس عوانان بی مراد آن سو شدند | باز غمازان کز آن واقف بدند | |||||
| با عوانان ماجرا بر داشتند | پیش فرعون از برای دانگ چند | |||||
| کای عوانان باز گردید آن طرف | نیک نیکو بنگرید اندر غرف | |||||