مثنوی معنوی/باز شرح کردن حکایت آن طالب روزی حلال بی کسب و رنج در عهد داود علیه السلام و مستجاب شدن دعای او

از ویکی‌نبشته
دفتر سوم مثنوی از مولوی
(باز شرح کردن حکایت آن طالب روزی حلال بی کسب و رنج در عهد داود علیه السلام و مستجاب شدن دعای او)
  یادم آمد آن حکایت کان فقیر روز و شب می‌کرد افغان و نفیر  
  وز خدا می‌خواست روزی حلال بی شکار و رنج و کسب و انتقال  
  پیش ازین گفتیم بعضی حال او لیک تعویق آمد و شد پنج‌تو  
  هم بگوییمش کجا خواهد گریخت چون ز ابر فضل حق حکمت بریخت  
  صاحب گاوش بدید و گفت هین ای بظلمت گاو من گشته رهین  
  هین چراکشتی بگو گاو مرا ابله طرار انصاف اندر آ  
  گفت من روزی ز حق می‌خواستم قبله را از لابه می‌آراستم  
  آن دعای کهنه‌ام شد مستجاب روزی من بود کشتم نک جواب  
  او ز خشم آمد گریبانش گرفت چند مشتی زد به رویش ناشکفت