| | | | | | |
|
صوفیی میگشت در دور افق |
|
تا شبی در خانقاهی شد قنق |
|
|
یک بهیمه داشت در آخر ببست |
|
او به صدر صفه با یاران نشست |
|
|
پس مراقب گشت با یاران خویش |
|
دفتری باشد حضور یار پیش |
|
|
دفتر صوفی سواد حرف نیست |
|
جز دل اسپید همچون برف نیست |
|
|
زاد دانشمند آثار قلم |
|
زاد صوفی چیست آثار قدم |
|
|
همچو صیادی سوی اشکار شد |
|
گام آهو دید و بر آثار شد |
|
|
چندگاهش گام آهو در خورست |
|
بعد از آن خود ناف آهو رهبرست |
|
|
چونک شکر گام کرد و ره برید |
|
لاجرم زان گام در کامی رسید |
|
|
رفتن یک منزلی بر بوی ناف |
|
بهتر از صد منزل گام و طواف |
|
|
آن دلی کو مطلع مهتابهاست |
|
بهر عارف فتحت ابوابهاست |
|
|
با تو دیوارست و با ایشان درست |
|
با تو سنگ و با عزیزان گوهرست |
|
|
آنچ تو در آینه بینی عیان |
|
پیر اندر خشت بیند بیش از آن |
|
|
پیر ایشانند کین عالم نبود |
|
جان ایشان بود در دریای جود |
|
|
پیش ازین تن عمرها بگذاشتند |
|
پیشتر از کشت بر برداشتند |
|
|
پیشتر از نقش جان پذرفتهاند |
|
پیشتر از بحر درها سفتهاند |
|