فخرالدین عراقی (غزلیات)/ز اشتیاق تو، جانا، دلم به جان آمد
ز اشتیاق تو، جانا، دلم به جان آمد | بیا، که با غم تو بر نمیتوان آمد | |||||
بیا، که با لب تو ماجرا نکرده هنوز | به جای خرقه دل و دیده در میان آمد | |||||
به چشم مست تو گفتم: دلم به جان آید | لب تو گفتا: اینک دلت به جان آمد | |||||
بدید تا نظر از دور ناردان لبت | بسا که چشم مرا آب در دهان آمد | |||||
نیامد از دو جهان جز رخ تو در نظرم | از آنگهی که مرا چشم در جهان آمد | |||||
ز روشنایی روی تو در شب تاریک | نمیتوان به سر کوی تو نهان آمد |