فخرالدین عراقی (غزلیات)/از غم عشقت جگر خون است باز
ظاهر
از غم عشقت جگر خون است باز | خود بپرس از دل که او چون است باز؟ | |||||
هر زمان از غمزهی خونریز تو | بر دل من صد شبیخون است باز | |||||
تا سر زلف تو را دل جای کرد | از سرای عقل بیرون است باز | |||||
حال دل بودی پریشان پیش ازین | نی چنین درهم که اکنون است باز | |||||
از فراق تو برای درد دل | صد بلا و غصه معجون است باز | |||||
تا جگر خون کردی، ای جان، ز انتظار | روزی دل، بیجگر خون است باز | |||||
از برای دل ببار، ای دیده خون | زان که حال او دگرگون است باز | |||||
گر چه میکاهد غم تو جان و دل | لیک مهرت هر دم افزون است باز | |||||
من چو شادم از غم و تیمار تو | پس عراقی از چه محزون است باز؟ |