غزلهای فرخی یزدی/در چمن ای دل چو من غیر از گل یک رو مباش
ظاهر
در چمن ای دل چو من غیر از گل یک رو مباش | گر چو من یک رو شدی در بند رنگ و بو مباش | |||||
تا نخوانندت به خوان هر جا مشو بی وعده سبز | تا نبینی رنگ زردی چون گل خودرو مباش | |||||
گاه سرگردانی و هنگام سختی بهر فکر | ای سر شوریده غافل از سر زانو مباش | |||||
نان ز راه دسترنج خویشتن آور به دست | گر کشی منت به جز منت کش بازو مباش | |||||
از مناعت زیر بار گنبد مینا مرو | وز قناعت ریزه خوار روضه ی مینو مباش | |||||
چون تساوی در بشر اسباب خیر عالم است | بی تفکر منکر این مسلک نیکو مباش | |||||
راست بین گوشه گیر از جفت خود شو همچو چشم | کج رو بالا نشین پیوسته چون ابرو مباش | |||||
شیر غازی را در این شمشیر بازی تاب نیست | یا سپر افکن به میدان یا سلامت جو مباش | |||||
فرخی بهر دو نان در پیش دونان هیچ وقت | چاپلوس و آستان بوس و تملق گو مباش |