پرش به محتوا

شهریاران گمنام/مقدمه

از ویکی‌نبشته

بنام یزدان آفریدگار

بر دانایان و آشنایان فن تاریخ پوشیده نیست که تازیکان که در صدر اسلام ایران را بگشادند استواری و نیرومندی ایشان در این سرزمین تا اوایل قرن سیم هجری بود.

پس از آن فرمانروایانی از خود ایرانیان در این گوشه و آن گوشه برخاسته کم‌کم بساط تازیکان را از ایران برچیدند و هنوز قرن چهارم به نیمه نرسیده بود که سراسر ایران به استقلال خود برگشته دیگر نه کسی از بغداد به حکمرانی اینجا می‌آمد و نه دیناری باج از اینجا به خزانۀ بغداد فرستاده می‌شد. بلکه ایرانیان بر بغداد عراق نیز حکم می‌راندند و از خلیفه جز نامی در میان نبود.

لیکن به‌هرحال ایران از گزندی که از تازیکان دید نرست و آن شکوه و بزرگی را که پیش از اسلام داشت بار دیگر ندید. پادشاهی سترگ و پهناور ساسانیان که از فرات تا سیحون و از دریای هند تا دربند قفقاز را فرامی‌گرفت و به گفتۀ خودشان «جهانی» بود «یک‌خدایی»[۱] این دفعه بخش بخش گردیده در هربخشی پادشاهی جداگانه بنیاد یافت. سلجوقیان و مغولان و امیر تیمور نیز با آنکه هرکدام به نوبت خود ایران را از این سر تا آن سر بگشاده حکمرانی نیرومندی بنیاد گذاردند ریشۀ ملوک الطوایفی را از این خاک کندن نتوانستند. تا در زمان صفویان پادشاهان توانای آن خاندان از شاه اسماعیل و شاه عباس بزرگ برای یک پادشاهی ساختن سراسر ایران بسیار کوشیده بیشتری از خاندان‌های فرمانروایی را که بازماندگان ملوک الطوایفی بودند برانداختند. چنانکه در اواخر پادشاهی ایشان کمتر نشانی از آن ترتیب بازمانده بود. سپس هم اگرچه آشوب‌های بسیار در ایران برخاسته بارها بساط ملوک الطوایفی گسترده شد لیکن در هربار این بساط دیر نپاییده زود برچیده شد.

شاید بسیاری باور ننمایند که از سال سی‌ام هجری که سال مرگ یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی است تا سال ۱۳۴۴ که تاریخ برافتادن قاجاریان می‌باشد در درون حدود طبیعی ایران بیش از یکصد و پنجاه خاندان به استقلال یا نیمه استقلال پادشاهی کرده‌اند و از میان ایشان تنها چهار خاندان سلجوقیان و مغولان و صفویان و نادر شاه را می‌توان گفت که بر سراسر ایران حکمروا بودند. از دیگران طاهریان، سامانیان، صفاریان، غزنویان، بویهیان، خوارزمشاهیان، قره قویونلویان، آق قویونلویان، زندیان، قاجاریان اگرچه پادشاهان بزرگ و به نام بودند هیچکدام سراسر ایران را زیر فرمان نداشتند. آن دیگران هم جز خاندان‌های کوچکی نبودند که هرکدام بر یک یا دو ولایت فرمانروا بودند.

چه‌بسا بوده که در یک زمان بیش از ده پادشاه مستقل در ایران حکمروا بوده‌اند.

برای گواه پادشاهان سال ۴۲۰ هجری را در اینجا نام می‌بریم: در آغاز این سال سلطان محمود غزنوی در غزنه، قدر خان در بخارا، منوچهر پسر قابوس در گرگان، با حرب زرین کمر در رستمدار، مجد الدوله دیلمی در ری، علاء الدوله کاکویه در سپاهان، ابراهیم پسر مرزبان کنکری در تارم، وهسودان روادی در تبریز، فضلون شدادی در گنجه، شروانشاه در شروان، ابو کالیجار دیلمی در شیراز، ابو الفوارس دیلمی در کرمان، جلال الدوله دیلمی در بغداد تا نواحی کرمانشاهان پادشاهان رسمی و مستقل بودند.

اگر گفته کارنامه اردشیر را که می‌گوید: «پس از مرگ اسکندر رومی در ایرانشهر دویست و چهل کدخدا بود» راست ندانسته باور ننماییم باید گفت که از آغاز تاریخ (تاریخی که امروز در دست است) هرگز این‌گونه ملوک الطوایفی در ایران نبوده است. و چون این پادشاهان یا شهر خدایان فراوان با هم نساخته پیوسته به زد و خورد و کشاکش برمی‌خاستند و سراسر کشور پیوسته گرفتار فتنه و غوغا بود از این رو می‌توان گفت که یکی از علت‌های ویرانی ایران این ترتیب ملوک الطوایفی بوده است.

***

ایرانیان باستان گویا تاریخ را تنها سرگذشت و داستان پادشاهان و فرمانروایان می‌پنداشتند و از اینجاست که کتاب‌های تاریخی را «خداینامه»[۲] یا «شاهنامه» می‌نامیدند. افسانه و داستانها هم که از خود یادگار گذارده‌اند همگی درباره پادشاهان است. بیشتری از مورخان دوره اسلام نیز از روی همین عقیده جز به سرودن سرگذشت فرمانروایان و پادشاهان و داستان جنگها و کارهای ایشان نپرداخته‌اند.

از گفتن بی‌نیاز است که این عقیده و سلیقه درخور خرده‌گیری و نکوهش می‌باشد و میدان تاریخ بسیار پهناورتر از آن است که اینان پنداشته‌اند. لیکن به هرحال نتوان انکار نمود که سرگذشت پادشاهان و فرمانروایان و داستان کارها و جنگ‌های ایشان بخش عمده و بزرگی از تاریخ است. به‌ویژه در سرزمین شرق که همواره سررشتۀ کارها در دست پادشاهان و شهریاران بوده، تودۀ مردم چنانکه «رعیت» یا «چرنده» نامیده می‌شوند همچون گوسفندان رام و زیردست چوپانان مهربان یا نامهربان خود زیسته کمتر اختیاری در دست داشته‌اند.

اگر تاریخ را تنه یا پیکره‌ای پنداریم باید گفت سرگذشت پادشاهان استخوان‌بندی آن پیکره می‌باشد. گذشته از کارهای دیگر حال عمومی کشور و چگونگی آن - از حیث استقلال و آزادی یا بستگی و بندگی، آسایش و ایمنی یا شورش و آشوب، آشتی و دوستی با همسایگان یا جنگ و دشمنی - که خود پایه و بنیاد تاریخ است دانسته نمی‌شود جز از راه سرگذشت و داستان پادشاهان.

مثلا اگر بخواهیم بدانیم که ایرانیان در صدر اسلام کی و چگونه گردن خود را از یوغ حکمرانی تازیکان آزاد ساختند راهی جز این نداریم که تاریخ و داستان فرمانروایان بومی را که در قرن‌های سوم و چهارم هجرت در این گوشه و آن گوشه ایران برخاسته‌اند تحقیق نماییم.

یا اگر بخواهیم حال ایمنی و آرامش کشور را در نیمۀ قرن یازدهم مثلا بدانیم ناچاریم تحقیق نماییم که شاه صفی پادشاه آن زمان تا چه اندازه توانا بوده؟ آیا کسی به نافرمانی او برخاسته بود یا نه؟ با ترکان یا دیگر همسایگان جنگ داشته یا نه؟

باری بی‌گفتگوست که روشنی تاریخ پس از اسلام ایران بسته به تحقیق تاریخ و داستان همه خاندانهاست که در این مدت در این سرزمین حکمرانی و فرمانروایی داشته‌اند و در این‌باره هرچه بیشتر تحقیق نماییم بر روشنی تاریخ ما خواه افزود. ولی افسوس که بیشتری از این خاندانها معروف نیستند و در تاریخ‌هائی که امروز در دست هست - از تازی و پارسی، از خطی و چاپی - هرگز نام برده نشده‌اند.

حمد اللّه مستوفی و میرخواند و حافظ ابرو و سید یحیی سیفی قزوینی و دیگران که به گمان خود تاریخ عمومی نگاشته‌اند و از آدم و حوا آغاز سخن می‌نمایند از فرمانروایان پس از اسلام ایران جز بیست و اند خاندان معروف و بنام را یاد نمی‌کنند. تاریخ‌های خصوصی هم که در دست است بیشتر درباره همین خاندانهاست. دیگران که صد خاندان بیشتراند از قلم این مورخان افتاده و از یاد خوانندگان فراموش شده‌اند.

تا آنجا که ما می‌دانیم از مورخان ایرانی تنها کسی که به تاریخ خاندان‌های ناشناس پرداخته و سرگذشت و داستان ایشان را تا آنجا که می‌دانسته در کتاب خود گردآورده خلیفه عیدی بیک از مؤلفان دوره صفویان است در کتاب خود تکمة الاخبار.[۳] از مورخان اسلامی هم منجم‌باشی[۴] در کتاب خود به نام «صحائف الاخبار» به گرد آوردن خاندان‌های فرمانروایی اسلامی (که از جمله آنها خاندان‌های فرمانروایی ایران است) بسیار کوشیده.

خلیفه عیدی بیک چون از کارکنان دربار شاه طهماسب بوده و در اواخر زندگی در اردبیل به گوشه‌نشینی پرداخته معلوم است که کتابخانه‌های دولتی صفویان و کتاب‌های بقعه شیخ صفی کمک مهمی به او کرده. منجم‌باشی نیز در اسلامبول دسترس به کتابخانه‌های مهم آن شهر سترگ داشته است. به‌هرحال کتاب‌های این دو مؤلف قیمت دیگری در عالم تاریخ اسلام و ایران دارد.

کتاب عیدی بیک گویا صحیحتر و بهتر باشد.[۵] ولی کتاب منجم‌باشی بزرگترین و جامعترین کتابی است در این‌باره. با این همه در آن کتاب بیش از چهل و اند خاندان ایرانی یاد نشده. در این مقدار هم مؤلف مذکور گاهی چندان به اجمال و کوتاهی گراییده که گویی مقصود فهرست نام‌های پادشاهان بوده نه سرودن تاریخ و داستان ایشان. و گاهی به یک یا چند تن از پادشاهان یک خاندان را از قلم انداخته و نام نبرده. گذشته از همه اینها در بیشتر جاها دچار سهوها و لغزش‌های مهم شده و از حقیقت بسی دور افتاده است.

از اینجا می‌توان دانست که وسیله برای تحقیق حال خاندان‌های ناشناس چه اندازه کم داریم و برخلاف عقیده بسیاری که می‌گویند تاریخ پس از اسلام ایران روشن و معلوم است چه تاریکیها و ابهامها در همین دوره تاریخ خودمان داریم.

***

شرق‌شناسان دانشمند اروپا که به تحقیق تاریخ ایران می‌کوشند بسیاری از ایشان درباره این خاندان‌های پادشاهی کاوش و جستجو نموده تألیف‌های سودمند پرداخته‌اند. خاندان‌های بسیاری را که در کتاب‌های تاریخی ما - حتی در کتاب منجم‌باشی - از قلم انداخته‌اند و تنها در برخی کتابها در ضمن دیگر حوادث و داستانها در اینجا و آنجا نام‌های پادشاهان ایشان برده می‌شود این مؤلفان تحقیق نموده از این خبرهای پراکنده و از سکه‌ها و کتیبه‌ها تاریخ برای آنها درست کرده‌اند.

نگارش‌های مورخان ایران را نیز به محک خرده‌بینی زده بسیاری از سهوها و لغزش‌های ایشان را تصحیح نموده‌اند. شناختن این خاندانها در حقیقت رشته مهمی از فن ایرانشناسی است.

ولی با همه زحمتها که این دانشمندان کشیده و کوشش‌های فراوان که تاکنون کرده‌اند هنوز جای آن است که صدها عمر صرف این موضوع گردیده تحقیق و جستجوی بیشتر و بهتر کرده شود. چه خاندان‌های بسیاری را با کاوش و جستجو از کتابها و از دیوان‌های شاعران می‌توان به دست آورد که در بزرگترین و جامعترین تألیف‌های شرق‌شناسان هرگز نام برده نشده‌اند.[۶]

وانگهی تحقیق‌هائی که شرق‌شناسان اروپا تاکنون در این موضوع نتوان گفت که از هرحیث کامل و درست است. بلکه با اندک دقت و جستجو می‌توان دریافت که نقص‌های بسیار و سهوها و لغزش‌های فراوان در نگارش‌های ایشان است که باید کم کم به تدریج تصحیح و تکمیل شود.

از نتیجه‌های گرانبها که شرق‌شناسان از تلاش و جستجوی خود تاکنون برداشته و این همه خدمت به تاریخ ما کرده‌اند بخوبی می‌توان دانست که خود ما نیز اگر به کوشش و تلاش برخیزیم نتیجه‌های دیگر در دست خواهیم داشت.

ما باید راه و طریقه را از این دانشمندان یاد گرفته به تحقیق تاریخ کشورمان بکوشیم درباره این خاندانها نیز هرچه بیشتر کوشیده شود بر روشنی حال و تاریخ آنها خواهد افزود. به ویژه که اکنون در تهران کتابخانه‌های بزرگ و مهمی - همچون کتابخانۀ مجلس و کتابخانه آقای حاجی حسین آقا ملکی - بنیاد یافته که نسخ‌های خطی کمیاب را در دسترس ما می‌گذارند و روزبه‌روز سکه‌های کهنه از زیر خاک بیشتر بیرون آمده وسیله کار از هرحیث فراوان‌تر می‌گردد.

همچنین ما می‌توانیم از کتاب‌های دیگر ملتها که از باستان رابطه تاریخی با ایران داشته‌اند - به ویژه از تاریخ‌های ارمنیان و گرجیان و از برخی کتاب‌های سریانی و از تاریخ‌های روم شرقی - در این‌باره استفاده بنماییم. ***

از جمله نگارنده ناچیز این کتاب درباره چندی از خاندان‌های نامعروف از مدتها به کاوش و جستجو پرداخته تحقیق حال و تاریخشان نموده‌ام. برخی از این خاندانها را نه‌تنها مورخان ما ننگاشته‌اند شرق‌شناسان اروپا نیز نشناخته‌اند و تاریخشان را که پاک از میان رفته بود من زنده گردانیده‌ام. برخی دیگر را هم اگرچه شرقشناسان شناخته و در تألیف‌های خود نگاشته‌اند ولی چون تحقیق‌های ایشان ناقص بود من به تکمیل پرداخته بسیاری از لغزش‌های ایشان را تصحیح کرده‌ام. و چون سالها زحمت این کار را برده و خوشبختانه به نتیجه‌های نیکو رسیده‌ام. از چندی پیش به تألیف یک رشته کتابی به نام شهریاران گمنام آغاز کرده و سه بخش آن را به انجام رسانیده‌ام. در بخش نخستین سه خاندان جستانیان و کنکریان و سالاریان را که هر سه دیلمی و خویش و نزدیک همدیگراند نگاشته و در بخش دوم از روادیان آذربایجان گفتگو کرده‌ام. بخش سوم دربارۀ شدادیان اران است. ولی کتاب بخشهای چهارم و پنجم بلکه ششم و هفتم نیز خواهد داشت که به یاری یزدان چند خاندان دیگر را خواهیم نگاشت.[۷]

در این بخش در مقدمه شرح مفصلی از حال و چگونگی دیلمان در اواخر پادشاهی ساسانیان و در قرن‌های نخستین اسلام نگاشته‌ایم. این رشته تاریخ دیلمان را نیز تاکنون کسی تحقیق نکرده و از تاریخ‌های ما آگاهی درست، بلکه هیچ‌گونه آگاهی در این موضوع نتوان یافت. بلکه باید گفت مورخان ما از تاریخ دیلمان جز سرگذشت و داستان بویهیان و زیاریان را شناخته‌اند. ما خبرهای پراکنده و مبهم و شعرها را از تاریخ‌ها و کتاب‌های تازیکان گرد آورده توانسته‌ایم تحقیق مجملی درباره این یک دوره مهم - دوره بهادری - تاریخ دیلمان بنماییم.

در این بخش نخستین و در بخش‌های دیگر ما در هیچ‌جا به سهوهای شرقشناسان و مؤلفان دیگر متعرض نشده آنچه را که به عقیده خود راست و درست دانسته‌ایم نگاشته‌ایم (مگر در دیباچه بخش دوم که اشتباه شرق‌شناسان را درباره روادیان و علت شناخته نشدن آن خاندان را به تفصیل نگاشته‌ایم). چه این تعرض را فایده نبود. و این مطلب را در اینجا برای آن می‌نگاریم که خوانندگان که نگارش‌های ما را با نوشته‌های ایشان دوگونه خواهند یافت سهو را از جانب ما نیانگاشته و نپندارند که ما کتاب‌های آن مؤلفان را ندیده‌ایم.

هرمؤلفی که در این رشته از تاریخ ایران یا در رشته‌های دیگر که راهی برای تحقیق جز کاوش و جستجو نیست به تألیف پردازد ناگزیر از این سهوها و لغزشهاست. چه موضوع نه تاریخ‌نویسی بلکه «تاریخ پدید آوردن است». باید در نتیجه یک رشته جستجو و تلاش تاریخی پیدا کرد. همان داستان برخی دانشمندان حیوان‌شناس است که استخوان‌های کهنه و پراکنده‌ای را با زحمت فراوان از اینجا و از آنجا از زیر خاکها درآورده از پیوند کردن آنها به یکدیگر «اسکلت» یا استخوان‌بندی یکی از جانوران نابودی یافته باستان را پدید می‌آورند.

این مؤلفان نیز خبرهای پراکنده و مبهم را که در نظر نخستین حتی ارتباط آنها با یکدیگر معلوم نیست از کتابها و دیوان‌های شاعران و از سکه‌ها و کتیبه‌ها گرد آورده از سنجیدن آنها با یکدیگر تاریخی برای خاندان‌های فراموش‌شده درست می‌نمایند. پس شگفت نیست که نقصها و سهوهای بسیار در کتاب‌های ایشان دیده شود!

در نگارش‌های ما نیز شاید سهوهای فراوان هست و چنانکه ما لغزش‌های دیگران را تصحیح کرده‌ایم دیگرانی هم باید لغزش‌های ما را تصحیح نمایند که این زحمتها و تلاشها روی هم آمده سرانجام نتیجه بهتر و درست‌تر به دست آید.

احمد کسروی

توضیحی درباره منابع کتاب شهریاران گمنام

کتاب‌هائی که ما از مطلب‌ها یا عبارت‌های آنها در این کتاب آورده و در متن یا در پای صفحه‌ها نام‌های آنها را برده‌ایم همگی کتاب‌های معروف است و بیشتر آنها چاپ شده. مگر دو کتاب که در این صفحه‌ها به نام نسخه اصل و یگانه تاریخ ابن اسفندیار و نسخه یگانه تاریخ اولیاء اللّه قید کرده‌ایم و در اینجا باید شرحی درباره آنها داد:[۸]

تاریخ ابن اسفندیار یکی از کتاب‌های معروف است که شرق‌شناسان بزرگ اروپا از مستر ریو و پروفسور دار مستر و مسیو دارن و دیگران استفاده از آن کرده و پرفسور براون آن را با اندک اختصاری به انگلیسی ترجمه و نام An abridged translation of Ibn Isfandyar's Histoy of Tabaristan چاپ نموده است.

اصل فارسی این کتاب اگرچه تاکنون چاپ نشده نسخه‌های خطی آن فراوان می‌باشد. از جمله تا آنجا که ما می‌دانیم هفت نسخه از آن در کتابخانه‌های اروپا هست (چهار نسخه در لندن دو نسخه در لنینگراد یک نسخه در پاریس.) ولی همگی این هفت نسخه و نسخه‌های معروفی که در تهران هست گویا از روی یکدیگر نوشته شده و به هرحال برگشت همگی به نسخه‌ای است که از ورق‌های آن در چندجا افتاده بوده و رونویسان ملتفت نشده با همان حال به رونویس پرداخته و مطلب‌هایی را که ارتباطی با هم نداشته‌اند به هم پیوند کرده‌اند و بدین‌سان این نسخها انتشار یافته بی‌آنکه کسی ملتفت این عیب آنها بشود. کسی از شرق‌شناسان مذکور نیز این نقص نسخها را در نیافته بلکه مستر ریو به علت پی نبردن به این افتاده‌ها در تحقیق خود درباره عبد الرحمن پسر علی یزدادی مؤلف کمال البلاغه دچار اشتباه شده و او را همعصر قابوس شمرده.[۹] همچنین پرفسور براون در ترجمه کتاب به انگلیسی هرگز ملتفت این نکته نبوده در جاهای سقط عبارتها را با همان حال نقل به انگلیسی نموده بی‌آنکه بداند که این‌سو و آن سوی مطلب سازشی با هم ندارد.

در سال ۱۳۴۱ نگارنده مقاله‌هایی به عنوان تواریخ طبرستان و یادداشت‌های ما در جریده هفتگی نوبهار چاپ کرده از جمله این سقطهای تاریخ ابن اسفندیار را شرح داده و نوشته بودم که باید نسخه اصلی و درست این کتاب را از خانواده‌های قدیم مازندرانی به دست آورد. قضا را در همان روزها سفری از تهران به زنجان کرده در آنجا دوست ارجمند دیرین خود آقای کیانی را که در عالم شعر و ادب از استادان است و پدران و نیاکانش از نور مازندران بوده‌اند دیدار نمودم و خوشبختانه معلوم شد که ایشان نه‌تنها نسخه اصل و درست کتاب ابن اسفندیار بلکه نسخه تاریخ رویان مولانا اولیاء اللّه آملی را نیز که تا آن روز نایاب و نابود شمرده می‌شد در کتابخانۀ خود در تهران دارند.

از پارسال که آقای کیانی به تهران بازآمدند به نام دوستی و خدمت به عالم تألیف اصل هردو نسخه را در دسترس من گذارده از اجازه هرگونه استفاده داده‌اند که این مردانگی ایشان درخور همه‌گونه سپاسگزاری است. در این کتاب هم در همه‌جا مقصود از کتاب ابن اسفندیار و کتاب مولانا اولیاء اللّه همین نسخهاست.

نسخه کتاب ابن اسفندیار چند صفحه از آغاز خود کم دارد که باید از روی نسخه‌های معروف نویسنده کامل نمود. اما کتاب اولیاء اللّه از آغاز تا انجام درست است و افتاده ندارد. ولی هردو کتاب غلطهای فراوان دارد که اگر چاپ کردن بخواهیم باید تصحیح شود.


  1. در کارنامۀ اردشیر بابکان ملوک الطوایف را «شهر شهر خدایان» یا «خدایان شهرشهر» و خلاف آن را «یک خدایی» می‌نامد. اخترشماران که ظهور اردشیر را پیشین‌گویی می‌کنند می‌گویند: «خدایی و پادشاهی پیدا آید و بسیار سر خدایان می‌کشد جهان را باز به یک‌خدایی می‌آورد.»
  2. معنی اصلی «خدا» پادشاه است.
  3. تنها نسخه‌ای که از این کتاب گرانبها سراغ داریم در کتابخانه آقای حاجی حسین آقا ملکی است در مشهد. مؤلف در دیباچه خود را «العبد الفقیر المسکین علی الملقب به زین العابدین عفی اللّه عنه و عن ابیه المؤمن بن صدر الدین» می‌خواند. در ضمن حوادث سال ۹۳۷ شرحی می‌نویسد به خلاصه اینکه در سال مذکور وی از درس فقه و اصول دست کشیده به سمت وزارت سلطان محمد میرزا که در همان سال زاییده شده بود برگزیده شده سپس به دفترخانه همیونی وارد شده و به جرگه «ارباب حساب» درآمده سپس در سال ۹۷۳ از منصب دیوانی کناره جسته در اردبیل گوشه‌نشینی اختیار کرده کتاب خود را نیز در همان زمانها به نام پریخان خانم دختر شاه طهماسب تألیف نموده. عیدی نام شعری اوست و به همین نام خلیفه عیدی بیک معروف بوده است.
  4. رئیس المنجمین درویش احمد افندی از نزدیکان سلطان محمد سیم بوده اصل کتاب او گویا - چاپ نشده ما ترجمۀ ترکی آن را که ندیم افندی کرده و در سه جلد در اسلامبول چاپ شده داریم و مقصود ما از تاریخ منجم‌باشی همه‌جا همین ترجمه است. چاپ نشده ما ترجمۀ ترکی آن را که ندیم افندی کرده و در سه جلد در اسلامبول چاپ شده داریم و مقصود ما از تاریخ منجم‌باشی همه‌جا همین ترجمه است.
  5. نسخۀ این کتاب را یک سال و نیم پیش دیده و در هنگام نگارش در دسترس نداشتیم، این است که درباره آن شرحی به تفصیل ننگاشته‌ایم.
  6. آخرین و جامعترین تألیف شرق‌شناسان در این موضوع گویا کتاب است. که به نام تألیف و چاپ نموده است.
  7. متأسفانه شادروان کسروی موفق به نگارش بخش‌های دیگر شهریاران گمنام نگردید - ناشر.
  8. این شرح خلاصه مطلب‌هایی است که نگارنده کتاب در ضمن مقاله‌های پیاپی «تواریخ طبرستان و یادداشت‌های ما» در سال ۱۳۴۱ در نوبهار هفتگی درباره کتاب ابن اسفندیار و ترجمه انگلیسی آن و برخی تاریخ‌های دیگر مازندران چاپ کرده‌ام.
  9. برای تفصیل این اشتباه مستر ریو و اشتباههای فراوان بیشمار پرفسور براون مقاله‌های مذکور در نوبهار هفتگی سال ۱۳۴۱ دیده می‌شود.