شاهنامه (تصحیح ترنر ماکان)/رفتن هوشنگ و کیومرث به جنگ دیو سیاه و کشته شدن دیو و مردن کیومرث

از ویکی‌نبشته
شاهنامه از فردوسی
تصحیح ترنر ماکان

رفتن هوشنگ و کیومرث به جنگ دیو سیاه و کشته شدن دیو و مردن کیومرث

رفتن هوشنگ و کیومرث به جنگ دیو سیاه و کشته شدن دیو و مردن کیومرث

  سیامک خجسته یکی پور داشت که نزد نیا جای دستور داشت  
  گران مایه را نام هوشنگ بود تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود  
  به نزد نیا یادگارِ پدر نیا پروریده مر او را ببر  
  نیایش بجای پسر داشتی جز او بر کسی چشم نگماشتی  
  چو بنهاد دل کینهٔ و جنگ را بخواند آن گرانمایه هوشنگ را  
  همه گفتنیها بدو باز گفت همه رازها برکشاد از نهفت  
  که من لشگری کرد خواهم همی خروشی بر آورد خواهم همی  
  ترا بود باید همی پیش رو که من رفتنی‌ام تو سالارِ نو  
  پری و پلنگ انجمن کرد و شیر ز درّندگان گرگ و ببرِ دلیر  
  بفرمانِ شاه جهان بُد همه سپاهی و وحشی و مرغ و رمه  
  سپاه دد و دام و مرغ و پری سپهدار با کَبر کند آوری  
  پسِ پشت لشکر کیومرث شاه نبیره به پیش اندرون با سپاه  
  بیامد سیه دیو با ترس و باک همی باسمان بر برآگند خاک  
  زهرّای درّندگان جنگ دیو شده سست بر چشمِ گیهان خدیو  
  بهم در فتادند هر دو گروه شدند از دد و دام دیوان ستوه  
  بیازید هوشنگ چون شیر چنگ جهان کرد بر دیو نستوه تنگ  
  کشیدش سراپای یکسر دوال سپهبد برید آن سر بی همال  
  بپای اندر افگند و بسپرد خوار دریده برو چرم و بر گشته کار  
  چو آمد مر آن کینه را خواستار سرآمد کیومرث را روزگار  
  برفت و جهان مُردری ماند ازوی نگر تا کرا نزد او آبروی  
  جهان سر بسر چون فسانه است و بس نماند بد و نیک بر هیچ کس  
  جهانِ فریبنده را گرد کرد ره سود پیمود و مایه نخورد