شاهنامه (تصحیح ترنر ماکان)/بخواب دیدن سام نریمان زال را
ظاهر
بخواب دیدن سام نریمان زال را
| شبی از شبان داغ دل خفته بود | ز کار زمانه بر آشفته بود | |||||
| چنان دید کز کشور هندوان | یکی مرد بر تازی اسپی دوان | |||||
| فراز آمدی تا بنزدیک سام | سوار سرافراز و گردی تمام | |||||
| ورا مژده دادی ز فرزند اوی | بدان برز شاخِ برومند اوی | |||||
| چو بیدار شد موبدان را بخواند | وزین در سخن چند گونه براند | |||||
| بدیشان بگفت آنچه در خواب دید | جز آن هر چه از کاروانها شنید | |||||
| چه گوئید گفت اندرین داستان | خردتان برین هست همداستان | |||||
| که زنده است آن خرد کودک هنوز | و یا شد ز سرما و مهر تموز | |||||
| هر آنکس که بودند پیر و جوان | زبان برکشادند بر پهلوان | |||||
| که هرکو به یزدان شود ناسپاس | نباشد بهر کار نیکی شناس | |||||
| که بر خاک و بر سنگ شیر و پلنگ | چه ماهی بآب اندرون یا نهنگ | |||||
| همه بچه را پرورانندهاند | ستایش به یزدان رسانندهاند | |||||
| تو پیمان نیکی دهش بشکنی | چنان بی گنه بچه را بفگنی | |||||
| ز موی سپیدش دل آری بتنگ | تن روشن پاک را نیست ننگ | |||||
| مگر تا نگوئی که او زنده نیست | بیارای و بر جستنش بربایست | |||||
| که یزدان کسی را که دارد نگاه | نگردد ز گرما و سرما تباه | |||||
| به یزدان کنون سوی پوزش گرای | که اویست نیکی ده و رهنمای | |||||