سنایی غزنوی (غزلیات)/روا داری که بی روی تو باشم

از ویکی‌نبشته
سنایی غزنوی (غزلیات) از سنایی غزنوی
(روا داری که بی روی تو باشم)
  روا داری که بی روی تو باشم ز غم باریک چون موی تو باشم  
  همه روز و همه شب معتکف‌وار نشسته بر سر کوی تو باشم  
  به جوی تو همه آبی روانست سزد گر من هواجوی تو باشم  
  اگر چشمم ز رویت باز ماند به جان جوینده‌ی روی تو باشم  
  اگر زلفین چوگان کرد خواهی مرا بپذیر تا گوی تو باشم  
  به باغ صحبتت دلشاد و خرم زمانی بر لب جوی تو باشم  
  نگارینا تو با چشم غزالی رها کن تا غزل‌گوی تو باشم