کلیات سعدی/مواعظ/شرف نفس به جودست و کرامت به سجود

از ویکی‌نبشته

۲۳ – ط

  شرف نفس بجودست و کرامت بسجود هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود  
  ای که در نعمت و نازی بجهان غره مباش که محالست در این مرحله امکان خلود  
  وایکه در شدت فقری و پریشانی حال صبر کن کاین دو سه روزی بسرآید معدود  
  خاک راهی که برو میگذری ساکن باش که عیونست و جفونست و خدودست و قدود  
  این همان چشمهٔ خورشید جهان افروزست که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود  
  خاک مصر طرب انگیز نبینی که همان خاک مصرست ولی بر سر فرعون و جنود  
  دینی آن قدر ندارد که بدو رشک برند ای برادر که نه محسود بماند نه حسود  
  قیمت خود بمناهی و ملاهی مشکن گرت ایمان درستست بروز موعود  
  دست حاجت که[۱] بری پیش خداوندی بر که کریمست و رحیمست و غفورست و ودود  
  از ثری تا بثریا بعبودیت او همه در ذکر و مناجات و قیامند و قعود  
  کرمش نامتناهی نعمش بی‌پایان هیچ خواهنده ازین در نرود بی‌مقصود  
  پند سعدی که کلید در گنج سعد است نتواند که بجای آورد الا مسعود  


  1. چو.