کلیات سعدی/غزلیات/کیست آن ماه منور که چنین می‌گذرد

از ویکی‌نبشته

۱۷۹– ب

  کیست آنماه منور که چنین میگذرد؟ تشنه جان میدهد و ماه معین میگذرد  
  سرو اگر نیز تحول[۱] کند از جای بجای نتوان گفت که زیباتر ازین میگذرد  
  حور عین میگذرد در نظر سوختگان یا مه چارده یا لعبت چین میگذرد  
  کام ازو کس نگرفتست مگر باد بهار[۲] که بر آن زلف و بناگوش و جبین میگذرد  
  مردم زیر زمین رفتن او پندارند کافتابست که بر اوج[۳] برین میگذرد  
  پای گو بر سر عاشق نه و بر دیدهٔ دوست حیف باشد که چنین کس بزمین میگذرد  
  هر که در شهر دلی دارد و دینی دارد[۴] گو حذر کن که هلاک دل و دین میگذرد  
  از خیال آمدن و رفتنش اندر دل و چشم با گمان افتم و گر خود بیقین میگذرد  
  گر کند روی[۵] بما یا نکند حکم او راست پادشاهیست که بر ملک یمین میگذرد  
  سعدیا گوشه‌نشینی کن و شاهدبازی شاهد آنست که بر گوشه‌نشین میگذرد  


  1. تحرّک.
  2. شکل غلط قبلی: ...گس...
  3. کافتابیست که بر چرخ.
  4. داند.
  5. چشم، خشم.