کلیات سعدی/غزلیات/چه روی و موی و بناگوش و خط و خالست این

از ویکی‌نبشته

۴۷۷ – ط

  چه روی و موی و بناگوش و خط و خالست این؟ چه قد و قامت و رفتار و اعتدالست این؟  
  کسی که در همه عمر این صفت مطالعه کرد بدیگری نگرد یا بخود محالست این  
  کمال حُسن وجودت ز هر که پرسیدم جواب داد که در غایت کمالست این  
  نماز شام ببام ار کسی نگاه کند دو ابروان تو، گوید مگر هلالست این  
  لبت بخون عزیزان که میخوری[۱] لعلست تو خود بگوی که خون میخوری حلالست این؟  
  چنان بیاد تو شادم که فرق می‌نکنم ز دوستی که فراقست یا وصالست این  
  شبی خیال تو گفتم ببینم اندر خواب ولی ز فکر تو خواب آیدم؟ خیالست این  
  دراز نای شب از چشم دردمندان پرس عزیز من، که شبی یا هزار سالست این  
  قلم بیاد تو دُر می‌چکاند از دستم مداد نیست کزو میرود زلالست این  
  کسان بحال پریشان سعدی از غم عشق زنخ زنند و ندانند تا چه حالست این[۲]  


  1. که خوردهٔ.
  2. این غزل در بسیاری از نسخ نیست.