کلیات سعدی/غزلیات/هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد

از ویکی‌نبشته

۱۶۶– ط

  هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت[۱] برنیارد  
  روزی اندر خاکت افتم ور ببادم میرود سر کانکه در پای تو میرد جان بشیرینی سپارد  
  من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم هوش من دانی که برده است؟ آنکه صورت مینگارد  
  عمر گویندم که ضایع میکنی با خوبرویان وانکه منظوری ندارد عمر ضایع میگذارد  
  هر که میورزد[۲] درختی در سرابستان معنی بیخش اندر دل نشاند تخمش اندر جان بکارد  
  عشق و مستوری نباشد پای گو در دامن آور کز گریبان ملامت سر برآوردن نیارد  
  گر من از عهدت بگردم ناجوانمردم نه مردم عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد  
  باغ میخواهم که روزی سرو بالایت ببیند تا گلت در پا بریزد و ارغوان بر سر ببارد  
  آن چه رفتارست و قامت و آن چه گفتار و قیامت؟ چند خواهی گفت؟ سعدی طیبات آخر ندارد  


  1. سجده.
  2. میخواهد.