کلیات سعدی/غزلیات/زلف او بر رخ چو جولان می‌کند

از ویکی‌نبشته

۲۴۳– ق

  زلف او بر رخ چو جولان میکند مشک را در شهر ارزان میکند  
  جوهریّ عقل در بازار حُسن قیمت لعلش بصد جان میکند  
  آفتاب حُسن او تا شعله زد ماه رخ در پرده پنهان میکند  
  من همه قصد وصالش میکنم وآن ستمگر عزم هجران میکند  
  گر نمکدان پرشکر خواهی مَترس[۱] تلخئی کان شکرستان میکند  
  تیر مژگان و کمان ابروش عاشقان را عید قربان میکند  
  از وفاها هر چه بتوان میکنم وز جفاها هر چه نتوان میکند  


  1. بیشتر نسخه‌ها: مپرس.